عشق سلطنتی پارت فیکبیتیاس

عشق سلطنتی پارت ۷ #فیک_بی_تی_اس

+: این اسبم دیزله .... البته قبلا با شاهزاده تهیونگ آشنا شدن(لبخند)
_: آره اونجاش یکم چیز شد ... آشناییمون یکم عجیب بود
+: یکم؟
_: زیاددد
+:(خنده)
_:(خنده)
+: عاممم اگه چیزی میل دارین بگم بیارن
_: نه راست ...
×: یه قهوه میخوریم راستش
+: البته

ا.ت به خدمتکار گفت وایشون قهوه آورد و باهم نشستن سر میز توی حیاط

×: پرنسس؟
+: بله
×: یه سوال ازتون دارم یکم شخصیه اگه دوست ندارین جواب ندین
+: گوش میدم
×: عاممم کاترین ... یعنی خواهر بزرگترتون چطور مردن؟
+: خب ... دوسال پیش ... کاترین گفت میخواد بره یه جا و کار داره انگار خوشحالم بود ... رفت ... اما چند ساعت ازش خبری نشد نگرانش شدم همه جارو گشتیم و جنازه ش رو توی رودخونه پیدا کردیم (بغض کرد)
×: متاسفم
_: متاسفم(سرش پایینه)

م.ت: پسرم
_: بله مادر
م.ت: بیا دیگه بریم
_: چشم ... از دیدنتون خوشحال شدم بانوی من(دستشو بوسید)
+: متشکرم(گوشه دامنشو گرفت و به نشانه تعضیم خم شد)
×: خدانگهدار
+: خداحافظ
دیدگاه ها (۱۲)

عشق سلطنتی پارت ۸ #فیک_بی_تی_اس فرداا.ت ویو لباسم رو که پوشی...

عشق سلطنتی پارت ۹ #فیک_بی_تی_اس _: خب دلیلتون به اینجا اومدن...

عشق سلطنتی پارت ۶ #فیک_بی_تی_اس[ساعت پنج]ا.ت ویوبعد از حاضر ...

عشق سلطنتی پارت ۵ #فیک_بی_تی_اس بعد از رقصیدن ا.ت و تهیونگ ،...

༺༽ 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐦𝐚𝐬𝐤 ༼༻𝐩𝐚𝐫𝐭:«𝟏𝟒» ★........★........ ★........★........

part 18نیلا.. اسمت چیه&م .... من...ن.. نامرامنیلا.. تو برو و...

پارت آخرآنچه گذشت: از دستشویی امدم بیرون که دیدم......یهو یو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط