عشق سلطنتی پارت ۵ فیک بی تی اس
عشق سلطنتی پارت ۵ #فیک_بی_تی_اس
بعد از رقصیدن ا.ت و تهیونگ ، اومدن سر میز
_: خیلی خوب میرقصین انتظارشو نداشتم
+: ممنونم
م.ت: شما بچه ها واقعا بامزه این
+:(لبخند)
_: نوشیدنی؟
+: البته
همه باهم نوشیدنی خوردن
[بعد مهمونی]
[فلش بک به قصر ا.ت اینا]
ا.ت ویو
رفتم تو اتاقم نشستم رو تخت که چشمم به عکس مون افتاد و گریم گرفت .... دلم واسه کاترین تنگ شده واقعا ... اون خواهر خیلی خوبی بود و همیشه مراقبم بود ... اون اگه الان زنده بود ۲۲ سالش میشد یعنی همسن کوک ... اون و کوک همسن بودن ... چرا ؟ چه اتفاقی واسش افتاد؟ چرا مرد؟ چرا تو اون رودخونه؟ و یه عالمه سوال که ذهنم رو درگیر کرده بودن ... لباسم رو عوض کردم و گرفتم خوابیدم
فردا
م.ا: ا.ت
+: بله
م.ا: امروز خانم کیم رو با پسراش دعوت کردم به اینجا
+: عا ... چرا؟
م.ا: دیشب باهم صحبت کردیم و صمیمی شدیم
+: آهان ... پس پدر و آقای کیم چی؟
م.ا: اونا قراره باهم برن شکار
+: اوم باشه
م.ا: ساعت پنج میان
+: اومم ... باشه
بعد از رقصیدن ا.ت و تهیونگ ، اومدن سر میز
_: خیلی خوب میرقصین انتظارشو نداشتم
+: ممنونم
م.ت: شما بچه ها واقعا بامزه این
+:(لبخند)
_: نوشیدنی؟
+: البته
همه باهم نوشیدنی خوردن
[بعد مهمونی]
[فلش بک به قصر ا.ت اینا]
ا.ت ویو
رفتم تو اتاقم نشستم رو تخت که چشمم به عکس مون افتاد و گریم گرفت .... دلم واسه کاترین تنگ شده واقعا ... اون خواهر خیلی خوبی بود و همیشه مراقبم بود ... اون اگه الان زنده بود ۲۲ سالش میشد یعنی همسن کوک ... اون و کوک همسن بودن ... چرا ؟ چه اتفاقی واسش افتاد؟ چرا مرد؟ چرا تو اون رودخونه؟ و یه عالمه سوال که ذهنم رو درگیر کرده بودن ... لباسم رو عوض کردم و گرفتم خوابیدم
فردا
م.ا: ا.ت
+: بله
م.ا: امروز خانم کیم رو با پسراش دعوت کردم به اینجا
+: عا ... چرا؟
م.ا: دیشب باهم صحبت کردیم و صمیمی شدیم
+: آهان ... پس پدر و آقای کیم چی؟
م.ا: اونا قراره باهم برن شکار
+: اوم باشه
م.ا: ساعت پنج میان
+: اومم ... باشه
۱۹.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.