عیدتون مبارک 👊❤️🩹❤️🩹🥺
عیدتون مبارک 👊❤️🩹❤️🩹🥺
قلب تیره
P:۴
.
.
.
سوار ماشین شدم و منتظر جونگکوک شدم .
بعد چند مین بلخره اومد .
علامت ا/ت + علامت کوک _
_ خب خوشگل خانم
+ میشه فقط راه بیفتی به اندازه کافی ازت بدم میاد . ( با بغض )
_ چه بد اخلاق !
_ بابات که میگفت خیلی خوش صحبتی . ( با تمسخر )
+ خفه شو وگر نه پیاده میشم . ( با بغض )
کوک به راننده اشاره کرد و راننده استارت زد .
بعد چند مین رسیدیم .
کوک گفت پیاده شو من منم شدم .
وقتی از ماشین اومدم بیرون دهنم باز موند .
تاحالا تو عمرم همچین خونه ای ندیده بودم .
یک عمارت بزرگ بود.
دور تا دورش گل های رنگی بود .
_ خب اینم از خونه ما .
+ ( دهنش بازه 🤣 )
_ هی ا/ت خوبی ؟
+اهم آهم ..... اینجا زندگی میکنی ؟!
_آرع .... خب .... میدونم خوشگله ولی زیاد دوستش ندارم .
_ خب بریم داخل .
و به راننده گفت وسایلمو بیاره .
باهم به داخل رفتیم .
وقتی وارد خونه شدم دیدم یک زن زشت با لبای شتری و حله حموم و ماسک صورت پرید بغل کوک .
تعجب کرده بودم .
علامت دختره افریته × کوک _ ا/ت +
× عشقم
_ سلام
× اه اه این دیگه کیه
+ سلام
_ عزیزم این خدمتکار جدیدمونه
× اومممم ....... زیاد دوسش ندارم ولی قبوله
+ آقای جئون من باید کجا برم
_ اهم خب اینجوری حرف میزنی خجالت میکشم .
_ از آلان میتونی بگی کوک اینجوری راحت ترم .
× اما عشقم باید بهت بگه ارباب ( گوه نخور کی با تو بود الان 😡😤)
+ خب ارباب من باید کجا برم ؟ ( با حرص )
_ خنده .....
کوک به یکی اشاره کرد که منو ببره بالا و اتاقمو نشون بده .
رفتم بالا و اون آقا اتاقمو نشون داد .
رفتم داخل و درو بستم.
وسایلمو گذاشتم زمین و محکم خودمو روی تخت انداختم .
اتاقه زیبایی بود .
دیوارا رنگ سفید داشتن و تخت هم سورمه ای قهوه ای بود .
بالای سرت چوب بود و سمت راستت کتابخونه و پنجره و کمد لباس .
زهنمو آزاد کردم و فقط به امروز فکر میکردم .
سعی میکردم گریه نکنم ولی یهو بغضم ترکید و نتونستم جلوشو بگیرم .
بعد چند مین دره اتاق زده شد و ...........
دادان تمام 🤌🤌🥺😘
بچه ها واقعا حمایت نمیشه 😖
اگه بده حداقل بگین دیه ننویسم 😭😭
اینجوری بهتره الان واقعا دلم شکسته 😟😒🥺😭
شرط ها :
۳ لایک
۱ کامنت
بوووس 😭😭🥺
قلب تیره
P:۴
.
.
.
سوار ماشین شدم و منتظر جونگکوک شدم .
بعد چند مین بلخره اومد .
علامت ا/ت + علامت کوک _
_ خب خوشگل خانم
+ میشه فقط راه بیفتی به اندازه کافی ازت بدم میاد . ( با بغض )
_ چه بد اخلاق !
_ بابات که میگفت خیلی خوش صحبتی . ( با تمسخر )
+ خفه شو وگر نه پیاده میشم . ( با بغض )
کوک به راننده اشاره کرد و راننده استارت زد .
بعد چند مین رسیدیم .
کوک گفت پیاده شو من منم شدم .
وقتی از ماشین اومدم بیرون دهنم باز موند .
تاحالا تو عمرم همچین خونه ای ندیده بودم .
یک عمارت بزرگ بود.
دور تا دورش گل های رنگی بود .
_ خب اینم از خونه ما .
+ ( دهنش بازه 🤣 )
_ هی ا/ت خوبی ؟
+اهم آهم ..... اینجا زندگی میکنی ؟!
_آرع .... خب .... میدونم خوشگله ولی زیاد دوستش ندارم .
_ خب بریم داخل .
و به راننده گفت وسایلمو بیاره .
باهم به داخل رفتیم .
وقتی وارد خونه شدم دیدم یک زن زشت با لبای شتری و حله حموم و ماسک صورت پرید بغل کوک .
تعجب کرده بودم .
علامت دختره افریته × کوک _ ا/ت +
× عشقم
_ سلام
× اه اه این دیگه کیه
+ سلام
_ عزیزم این خدمتکار جدیدمونه
× اومممم ....... زیاد دوسش ندارم ولی قبوله
+ آقای جئون من باید کجا برم
_ اهم خب اینجوری حرف میزنی خجالت میکشم .
_ از آلان میتونی بگی کوک اینجوری راحت ترم .
× اما عشقم باید بهت بگه ارباب ( گوه نخور کی با تو بود الان 😡😤)
+ خب ارباب من باید کجا برم ؟ ( با حرص )
_ خنده .....
کوک به یکی اشاره کرد که منو ببره بالا و اتاقمو نشون بده .
رفتم بالا و اون آقا اتاقمو نشون داد .
رفتم داخل و درو بستم.
وسایلمو گذاشتم زمین و محکم خودمو روی تخت انداختم .
اتاقه زیبایی بود .
دیوارا رنگ سفید داشتن و تخت هم سورمه ای قهوه ای بود .
بالای سرت چوب بود و سمت راستت کتابخونه و پنجره و کمد لباس .
زهنمو آزاد کردم و فقط به امروز فکر میکردم .
سعی میکردم گریه نکنم ولی یهو بغضم ترکید و نتونستم جلوشو بگیرم .
بعد چند مین دره اتاق زده شد و ...........
دادان تمام 🤌🤌🥺😘
بچه ها واقعا حمایت نمیشه 😖
اگه بده حداقل بگین دیه ننویسم 😭😭
اینجوری بهتره الان واقعا دلم شکسته 😟😒🥺😭
شرط ها :
۳ لایک
۱ کامنت
بوووس 😭😭🥺
۴.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.