(استاد جذاب من) پارت دوم
(استاد جذاب من) پارت دوم
(از زبان ا.ت)
فردا رفتم سر جلسه امتحان و امتحان خوب دادم رفتم بیرون یادم اومد اسمم رو ننوشتم رفتم به استاد گفتم استاد گفت خب برگتو پیدا کن اسمتو بنویس و گفت اگه میخوای همینجا نگاش کنم و نمرتو بگم گفتمش اگه میتونی بگو و نگاه کرد و گفت همش درست هستند و من هم خوشحال شدم و استاد گفت که امتحان بعدی فرداست که از کشور میاد و گفت باید خوب بخونی و من هم گفتم چشم و بعد رفتم خونه دیدم مامانم داره گریه میکنه گفتمش چیشده گفت بابات بیمار ولی ما پولشو نداریم که ببریمش دکتر ومن هم دیدم مامانم خیلی ناراحته و حاله بابام خوب نیست رفتم و قلکم که برای مدرسم گذاشته بودم شکوندم و کل پولو به بابام دادم و رفتیم دکتر و دکتر گفت باید امشب و اینجا بمونه گفتم باشه و
صبح شد رفتم مدرسه تازه یادم اومد که امتحان کشوری دارم و رفتم به یونا گفتم یونا گفت باشه هر چی بلد باشم و بهت میگم گفتمش باشه ممنون رفتیم سر جلسه امتحان منو یونا رو از هم جدا کردن بعد از اینکه برگه هارو بهمون دادن من فقط داشتم نگاه میکردم که یه هو
(از زبان جیمین)
نشسته بودم یک دفعه چشمم به ا.ت افتاد و دیدم هیچکدوم بلد نیست همه و همه ی جواب هارو تو یه برگه نوشتم گذاشتمش رو میزش و سعی کردم کسی نبینه
(از زبان ا.ت)
یه برگه بود که استاد دادش بهم بازش کردم دیدم جواباست سعی کردم بنویسمشون و نوشتمشون
امتحان تموم شد یونا اومد و گفت چیکار کردی گفتم چند سوال رو ننوشتم
یک هفته بعد
(از زبان ا.ت)
فردا رفتم سر جلسه امتحان و امتحان خوب دادم رفتم بیرون یادم اومد اسمم رو ننوشتم رفتم به استاد گفتم استاد گفت خب برگتو پیدا کن اسمتو بنویس و گفت اگه میخوای همینجا نگاش کنم و نمرتو بگم گفتمش اگه میتونی بگو و نگاه کرد و گفت همش درست هستند و من هم خوشحال شدم و استاد گفت که امتحان بعدی فرداست که از کشور میاد و گفت باید خوب بخونی و من هم گفتم چشم و بعد رفتم خونه دیدم مامانم داره گریه میکنه گفتمش چیشده گفت بابات بیمار ولی ما پولشو نداریم که ببریمش دکتر ومن هم دیدم مامانم خیلی ناراحته و حاله بابام خوب نیست رفتم و قلکم که برای مدرسم گذاشته بودم شکوندم و کل پولو به بابام دادم و رفتیم دکتر و دکتر گفت باید امشب و اینجا بمونه گفتم باشه و
صبح شد رفتم مدرسه تازه یادم اومد که امتحان کشوری دارم و رفتم به یونا گفتم یونا گفت باشه هر چی بلد باشم و بهت میگم گفتمش باشه ممنون رفتیم سر جلسه امتحان منو یونا رو از هم جدا کردن بعد از اینکه برگه هارو بهمون دادن من فقط داشتم نگاه میکردم که یه هو
(از زبان جیمین)
نشسته بودم یک دفعه چشمم به ا.ت افتاد و دیدم هیچکدوم بلد نیست همه و همه ی جواب هارو تو یه برگه نوشتم گذاشتمش رو میزش و سعی کردم کسی نبینه
(از زبان ا.ت)
یه برگه بود که استاد دادش بهم بازش کردم دیدم جواباست سعی کردم بنویسمشون و نوشتمشون
امتحان تموم شد یونا اومد و گفت چیکار کردی گفتم چند سوال رو ننوشتم
یک هفته بعد
۱۱.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.