Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ⁹⁵
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
عمه با حالتی عصبی غذاش رو هم زد و گفت:
عمه ا/ت: بین دخترای فامیل همیشه تو آروم تر بودی، دخترای این دوره زمونه رو نگا لااقل از اونا یاد بگیر. یه مرد خوب کنارته، بهت میگه دوستتم ،هواتو دارم، به خودش و بچه شم نزدیکی اما بلد نیستی از این فرصت استفاده کنی یعنی خاک تو سرت خاک.
ا/ت: من نمیتونم از این برنامه ها داشته باشم به اندازه کافی تهیونگ روانمو بهم ریخته، از همه مردا بدم میاد، حتی وقتی با شوگا حرف میزنم نمیدونم از ترسه یا خجالت لکنت میگیرم پیشش.
عمه با تأسف گفت:
عمه ا/ت: چی بگم والا دیگه چی میشه گفت به این تهیونگ.
ا/ت: حتما اومده بود خونه به خاطر رفتنم بحث کنه.
آهی کشید و من با کمی مکث گفتم:
ا/ت: میخوام به زودی از اونجا برم عمه.
عمه با تعجب نگاهم کرد:
عمه ا/ت: کجا میخوای بری؟!.
شونه بالا انداختم و با کاکتوس روی میز سرگرم شدم.
ا/ت: خودمم نمیدونم، صد در صد بعدش آواره میشم، نه میتونم برم دانشگاه نه جایی رو دارم که برم اونجا، مجبورم برگردم خونه بابا.
لحظه ای به فکر فرو رفت و با تردید گفت:
عمه ا/ت: یعنی میخوای برگردی خونتون؟!.
ا/ت: چاره ی دیگه ای ندارم عمه.
عمه ا/ت: اگه اون عوضی فیلم و بفرسته اونجا برسه دست داداشات و بابات چی؟ توام اونجا باشی ممکنه بلایی سرت بیارن.
ا/ت: خب چیکار کنم؟کجا برم پس؟!.
عمه ا/ت: نمیدونم، ولی عاقلانه نیست بری اونجا.
ا/ت: شوگا میگه تهیونگ نمیتونه هیچ کاری بکنه اون فیلمو فقط واسه ترسوندنِ من نگه داشته.
چشم غره ای به من رفت.
عمه ا/ت: اونی که من دیدم اگه فیلمی هم دستش باشه میتونه بنرش کنه تو سرتاسر شهر پخشش کنه. اون نگران هیچی نیست، ندیدی چطوری با من حرف میزد؟....از من میشنوی بمون خونه شوگا، جز اونجا هیچ جا برات امن نیست ا/ت...اون آدمِ مطمئنیه هم کمکت میکنه، هم نمیذاره کسی بهت آسیب بزنه.
با کلافگی بلند شدم و دستم رو برای برداشتنِ لیوانی پیش بردم که با این حرف عمه مات موندم و بهش نگاه کردم:
عمه ا/ت: به شوگا نزدیک شو...
ا/ت: عمه معلوم هست چی داری میگی؟اون یه مردِ مجرده من برم تو خونه اش بمونم که فردا همه پشت سرمون حرف دربیارن.
عمه دستم رو میون دستش گرفت و نوازش کرد.
عمه ا/ت: تو چرا انقدر ساده ای! دختر تو یه صورت داری مثل ماه، خودتو تو آینه دیدی؟!.
ₚₐᵣₜ⁹⁵
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
عمه با حالتی عصبی غذاش رو هم زد و گفت:
عمه ا/ت: بین دخترای فامیل همیشه تو آروم تر بودی، دخترای این دوره زمونه رو نگا لااقل از اونا یاد بگیر. یه مرد خوب کنارته، بهت میگه دوستتم ،هواتو دارم، به خودش و بچه شم نزدیکی اما بلد نیستی از این فرصت استفاده کنی یعنی خاک تو سرت خاک.
ا/ت: من نمیتونم از این برنامه ها داشته باشم به اندازه کافی تهیونگ روانمو بهم ریخته، از همه مردا بدم میاد، حتی وقتی با شوگا حرف میزنم نمیدونم از ترسه یا خجالت لکنت میگیرم پیشش.
عمه با تأسف گفت:
عمه ا/ت: چی بگم والا دیگه چی میشه گفت به این تهیونگ.
ا/ت: حتما اومده بود خونه به خاطر رفتنم بحث کنه.
آهی کشید و من با کمی مکث گفتم:
ا/ت: میخوام به زودی از اونجا برم عمه.
عمه با تعجب نگاهم کرد:
عمه ا/ت: کجا میخوای بری؟!.
شونه بالا انداختم و با کاکتوس روی میز سرگرم شدم.
ا/ت: خودمم نمیدونم، صد در صد بعدش آواره میشم، نه میتونم برم دانشگاه نه جایی رو دارم که برم اونجا، مجبورم برگردم خونه بابا.
لحظه ای به فکر فرو رفت و با تردید گفت:
عمه ا/ت: یعنی میخوای برگردی خونتون؟!.
ا/ت: چاره ی دیگه ای ندارم عمه.
عمه ا/ت: اگه اون عوضی فیلم و بفرسته اونجا برسه دست داداشات و بابات چی؟ توام اونجا باشی ممکنه بلایی سرت بیارن.
ا/ت: خب چیکار کنم؟کجا برم پس؟!.
عمه ا/ت: نمیدونم، ولی عاقلانه نیست بری اونجا.
ا/ت: شوگا میگه تهیونگ نمیتونه هیچ کاری بکنه اون فیلمو فقط واسه ترسوندنِ من نگه داشته.
چشم غره ای به من رفت.
عمه ا/ت: اونی که من دیدم اگه فیلمی هم دستش باشه میتونه بنرش کنه تو سرتاسر شهر پخشش کنه. اون نگران هیچی نیست، ندیدی چطوری با من حرف میزد؟....از من میشنوی بمون خونه شوگا، جز اونجا هیچ جا برات امن نیست ا/ت...اون آدمِ مطمئنیه هم کمکت میکنه، هم نمیذاره کسی بهت آسیب بزنه.
با کلافگی بلند شدم و دستم رو برای برداشتنِ لیوانی پیش بردم که با این حرف عمه مات موندم و بهش نگاه کردم:
عمه ا/ت: به شوگا نزدیک شو...
ا/ت: عمه معلوم هست چی داری میگی؟اون یه مردِ مجرده من برم تو خونه اش بمونم که فردا همه پشت سرمون حرف دربیارن.
عمه دستم رو میون دستش گرفت و نوازش کرد.
عمه ا/ت: تو چرا انقدر ساده ای! دختر تو یه صورت داری مثل ماه، خودتو تو آینه دیدی؟!.
۱۲.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.