Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ⁹⁴
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
سرم رو بالا گرفتم که ادامه داد:
شوگا: کاری کن تا قبل از احضاریه همه یه جوری به رفتاراش مشکوک بشن، مثل چیزی که به همونی گفتی.
ا/ت: یعنی چی منطورتون چیه،شما میخواین من باهاش لجبازی کنم تا اونم فیلمم و به اشتراک بذاره؟!.
همین که گفتم جواب داد:
شوگا: تهیونگ اگه فیلمی هم توی دستش باشه، جرات نداره اشتباه کنه، اون به تنهایی یه جرم خیلی بزرگ محسوب میشه، این مدتم فقط به خاطر ترسوندنِ تو از کلکِ فیلم و عکسا استفاده میکرد. اما اگه بتونی شخصیت واقعیشو به بقیه هم نشون بدی خیلی بهتر میشه.
سرم رو با تایید تکون دادم و از ماشین پیاده شدم. نذاشت کامل دور بشم سرش رو خم کرد و گفت:
شوگا : از فردا بیا سر کارت، یونا خیلی بهونه تو میگیره. خاله ا/ت گفتنش هر روز ادامه داره.
لبخندی زدم و گفتم:
ا/ت: باشه، سعی میکنم بیام.
دستوری گفت:
شوگا: حتما بیا، دخترم خیلی بهت عادت کرده.
سرم رو پایین انداختم و لبخندم رو پنهون کردم.
صاف نشست و محکم و تاکید ی حرف آخرش رو زد:
شوگا: کاری داشتی بهم زنگ بزن، هر اتفاقی افتاد به منم بگو. میخوام ریز به ریز رفتاراش دستم باشه.
ا/ت: باشه.
شوگا: برو خونه نگران چیزی هم نباش همه چی حل میشه.
سرم رو تکون دادم و به سمت خونه قدم برداشتم.
اگه از اول با این آدم آشنا میشدم هیچ وقت کارم به اینجا نمیرسید.
نزدیک خونه که رسیدم ماشین تهیونگ کنارِ خونه پارک شده بود.
نمیخواستم برم خونه و باهاش مواجه بشم.
توی اون لحظه تصمیم گرفتم برم خونه عمه و سریع بهش زنگ زدم.
☆☆☆
ₚₐᵣₜ⁹⁴
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
سرم رو بالا گرفتم که ادامه داد:
شوگا: کاری کن تا قبل از احضاریه همه یه جوری به رفتاراش مشکوک بشن، مثل چیزی که به همونی گفتی.
ا/ت: یعنی چی منطورتون چیه،شما میخواین من باهاش لجبازی کنم تا اونم فیلمم و به اشتراک بذاره؟!.
همین که گفتم جواب داد:
شوگا: تهیونگ اگه فیلمی هم توی دستش باشه، جرات نداره اشتباه کنه، اون به تنهایی یه جرم خیلی بزرگ محسوب میشه، این مدتم فقط به خاطر ترسوندنِ تو از کلکِ فیلم و عکسا استفاده میکرد. اما اگه بتونی شخصیت واقعیشو به بقیه هم نشون بدی خیلی بهتر میشه.
سرم رو با تایید تکون دادم و از ماشین پیاده شدم. نذاشت کامل دور بشم سرش رو خم کرد و گفت:
شوگا : از فردا بیا سر کارت، یونا خیلی بهونه تو میگیره. خاله ا/ت گفتنش هر روز ادامه داره.
لبخندی زدم و گفتم:
ا/ت: باشه، سعی میکنم بیام.
دستوری گفت:
شوگا: حتما بیا، دخترم خیلی بهت عادت کرده.
سرم رو پایین انداختم و لبخندم رو پنهون کردم.
صاف نشست و محکم و تاکید ی حرف آخرش رو زد:
شوگا: کاری داشتی بهم زنگ بزن، هر اتفاقی افتاد به منم بگو. میخوام ریز به ریز رفتاراش دستم باشه.
ا/ت: باشه.
شوگا: برو خونه نگران چیزی هم نباش همه چی حل میشه.
سرم رو تکون دادم و به سمت خونه قدم برداشتم.
اگه از اول با این آدم آشنا میشدم هیچ وقت کارم به اینجا نمیرسید.
نزدیک خونه که رسیدم ماشین تهیونگ کنارِ خونه پارک شده بود.
نمیخواستم برم خونه و باهاش مواجه بشم.
توی اون لحظه تصمیم گرفتم برم خونه عمه و سریع بهش زنگ زدم.
☆☆☆
۶.۸k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.