دختر شیطون بلا1
#دخترشیطونبلا1
شیشه ماشین رو پایین کشیدم و رو به یلدا گفتم:
_ سرتو بیار تو احمق، به فنا میریا
_ وای مهسا من از دست غرغرهای مامانم فرار کردم اومدم، تو گیر نده بهم
خندیدم و چیزی نگفتم چون اگه میخواست یه کاری رو بکنه، حتی اگه کل دنیا هم میگفت این کار اشتباه، اصلا توجهی نمیکرد و انجامش میداد.
البته منم بخاطر همین اخلاقش ازش خوشم میومد.
_ اوهو این خانمو
به یلدا که به صندلی عقب زل زده بود نگاه کردم و گفتم:
_ چیه؟
_ پگاه خوابش برده
_ این باز سوار ماشین شد و عین گاو خوابید!
_ آره بابا
بدون اینکه ضبط ماشین رو روشن کنم، صداش رو تا ته زیاد کردم و گفتم:
_ با یک دو سه ی من تا جون داری جیغ بزن
_ حله چشاته
انگشتم رو روی دکمه روشن شدن ضبط گذاشتم و آروم گفتم:
_ یک...دو...سه
و دوتایی دوتا جیغ فرابنفش کشیدیم و همزمان باهاش ضبط رو روشن کردم و صدای خفن بلند آهنگ تو ماشین پیچید.
از داخل آیینه به عقب نگاه کردم که یلدا مثل جن زده ها از جیغ ما جیغی کشید و پاشد نشست و گفت:
_ نه، نه، نه
پقی زدم زیر خنده و بریده بریده گفتم:
_ چی نه؟
تازه به خودش اومد، عینکش رو صاف کرد و گفت:
_ هان؟
یلدا برگشت صاف نشست و با خنده گفت:
_ هیچی داداچ تو بخواب
_ عوضیا برا چی جیغ کشیدید؟ فکر کردم داریم تصادف میکنیم
از ماشین سامان اینا سبقت گرفتم و گفتم:
_ این به جبران بیدار کردنم تو لواسون که پارچ آب رو ریختی روم
_ اون که حقت بود
_ پس الانم خفه شو
_ چشم
از حالت چشم گفتنش خنده ام گرفت و خواستم چیزی بگم که چشمم به چراغ زدنای سامان افتاد و گفتم:
_ چی میگه این زبون بسته؟
پگاه برگشت از شیشه عقب نگاه کرد و گفت:
_ میگه بزن کنار
_ چرا اینجا؟ به رستورانه که نرسیدیم
_ خب حالا تو بزن
سرم رو تکون دادم و بعد از اینکه راهنما زدم، گوشه ی جاده پارک کردم. سه تایی از ماشین پیاده شدیم که پرهام به سمتمون اومد و با لودگی گفت:
_ به به چه هوای خوبی!
شیشه ماشین رو پایین کشیدم و رو به یلدا گفتم:
_ سرتو بیار تو احمق، به فنا میریا
_ وای مهسا من از دست غرغرهای مامانم فرار کردم اومدم، تو گیر نده بهم
خندیدم و چیزی نگفتم چون اگه میخواست یه کاری رو بکنه، حتی اگه کل دنیا هم میگفت این کار اشتباه، اصلا توجهی نمیکرد و انجامش میداد.
البته منم بخاطر همین اخلاقش ازش خوشم میومد.
_ اوهو این خانمو
به یلدا که به صندلی عقب زل زده بود نگاه کردم و گفتم:
_ چیه؟
_ پگاه خوابش برده
_ این باز سوار ماشین شد و عین گاو خوابید!
_ آره بابا
بدون اینکه ضبط ماشین رو روشن کنم، صداش رو تا ته زیاد کردم و گفتم:
_ با یک دو سه ی من تا جون داری جیغ بزن
_ حله چشاته
انگشتم رو روی دکمه روشن شدن ضبط گذاشتم و آروم گفتم:
_ یک...دو...سه
و دوتایی دوتا جیغ فرابنفش کشیدیم و همزمان باهاش ضبط رو روشن کردم و صدای خفن بلند آهنگ تو ماشین پیچید.
از داخل آیینه به عقب نگاه کردم که یلدا مثل جن زده ها از جیغ ما جیغی کشید و پاشد نشست و گفت:
_ نه، نه، نه
پقی زدم زیر خنده و بریده بریده گفتم:
_ چی نه؟
تازه به خودش اومد، عینکش رو صاف کرد و گفت:
_ هان؟
یلدا برگشت صاف نشست و با خنده گفت:
_ هیچی داداچ تو بخواب
_ عوضیا برا چی جیغ کشیدید؟ فکر کردم داریم تصادف میکنیم
از ماشین سامان اینا سبقت گرفتم و گفتم:
_ این به جبران بیدار کردنم تو لواسون که پارچ آب رو ریختی روم
_ اون که حقت بود
_ پس الانم خفه شو
_ چشم
از حالت چشم گفتنش خنده ام گرفت و خواستم چیزی بگم که چشمم به چراغ زدنای سامان افتاد و گفتم:
_ چی میگه این زبون بسته؟
پگاه برگشت از شیشه عقب نگاه کرد و گفت:
_ میگه بزن کنار
_ چرا اینجا؟ به رستورانه که نرسیدیم
_ خب حالا تو بزن
سرم رو تکون دادم و بعد از اینکه راهنما زدم، گوشه ی جاده پارک کردم. سه تایی از ماشین پیاده شدیم که پرهام به سمتمون اومد و با لودگی گفت:
_ به به چه هوای خوبی!
۹.۷k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.