وقتی تورو از پرورشگاه آورده بود
وقتی تورو از پرورشگاه آورده بود
پارت ۱۳
ویو موقعی ک کلارا دزدیده شده بود
_ شما چ گوهی میخوردیدددددد
& ببخشید قربان دارید میبینید دیگه زدن لهو لوردمون کردن
_ هر چهار تاتون اخراجین
اونم چون کتکش رو قبلا خوردیت
& خیلی ممنون خیلی ممنون
_ گمشید فقط
وای الان من باید چیکار کنم اصلا چرا نگرانشم من فق اونو بخاطر منفعط خودم میخاستمش و عشقو حال
الان چرا نگرانشم
وای کوک تو ننن اصلا فکرشم نکن ک
اصلا نمیخام اسمشم بیارم
اصلا بیخیال میرم خونه ب عنم ک بردنش
آخرش هم میخاس مال اون بشه
راه افتادم سمت خونه ب قدری اعصبانی بودم ک با سرعت بالا میروندم و محکم فرمون رو گرفته بودم نفس کلافه بیرون دادم
رسیدم خونه
داشتم میرفتم داخل اوتاقم ک دیدم در اتاقش بازه
دختره دیونه یادش رفته در اتاقش رو ببنده رفتم در اتاقش رو ببندم ک بوی عطری ک می زد ب دماغم خورد بو کل اتاق رو گرفته بود
ی لحظه اشکی از روی گونه هام سر خورد و رفت پایین
سریع در اتاقش رو بستم و رفتم داخل اتاق خودم
بطریه شراب رو برداشتم و سر کشیدم
ظرفیت زیادی داشتم حداقل ۹ تا شیشه شراب
زنگ زدم ب جین و همه چی رو براش تعریف کردم وانم اومد اینجا دیگه ساعت ۳ بود نقشه از این قرار بود ک
موقع نهار وقتی اون داره آماده میشه بره پایین وقتی ک همه میخان غذا بخورن ما وارد امارت بشیم و کلارا رو نجات بیدیم
تا صب همه ی کارا رو انجام داده بودم حدود ۲۰۰ نفر آدم هم همراه داریم و ۴۰ تا تک تیر انداز ک روی پشت بوم های اطراف مستقر شدن
اونا جلو تر رفتن موقع شب تا دیده نشن
از ۲۰۰ نفر صد نفر تو راه رسیدن ب اونجا و محاصره ی اونجا هستن ب صورت نامحسوس
و ما ۵۰ نفر رو جاسوس خیلی وقته پیش توی امارت داریم ک هم بادرگاردن خدمت کارن سر آشپزن
یا حتی دست راست تام
از اون ۵۰نفر قرار شد ۲۰ نفرشون با ما همکاری کنن
همه چی آماده بود
ماهم باید حرکت میکردیم
راه افتادیم
ساعت ۱۰ رسیدم ی دور دیگه نقشه رو مورور کردیم و همه سر جامون مستقر شدیم ساعت ۱۱ و ۴۰ دقیقه بود
هکر ها سیستم رو هک کردن و کل دربین ها خاموش شدن
تک تیر ها محافظ های جلوی در رو گشتن
و از طریق سیستم در رو باز کردم ب لطف تک تیر ها حیاطش پر آدم های مرده بود
با افرادی ک جاسوس بودن هماهنگ کردیم همه چی سر جاش بود تا اینکه یای از جاسوس ها گفت تام رفته داخل اتاق کلارا
و الان صدای گریه ی کلارا میاد
با همه هماهنگ کردم ۲۰ نفر رو همراه خودم بردم وارد امارت شدیم بقیه کار ها رو سپردم دست
از قبل میدونستم اتاق کلارا کجاست داشت میگفت نننه تورو خدا
سریع در رو باز کردم با دیدن صحنه ی روبه روم خون جلوی چشمام رو گرفت
کلت تم رو در آوردم ی گوله توی مغزش زدم
هه کشتنش خیلی آسون تر از این حرفا بود
تماممممم
حمایت یادتون نرهههه
پارت ۱۳
ویو موقعی ک کلارا دزدیده شده بود
_ شما چ گوهی میخوردیدددددد
& ببخشید قربان دارید میبینید دیگه زدن لهو لوردمون کردن
_ هر چهار تاتون اخراجین
اونم چون کتکش رو قبلا خوردیت
& خیلی ممنون خیلی ممنون
_ گمشید فقط
وای الان من باید چیکار کنم اصلا چرا نگرانشم من فق اونو بخاطر منفعط خودم میخاستمش و عشقو حال
الان چرا نگرانشم
وای کوک تو ننن اصلا فکرشم نکن ک
اصلا نمیخام اسمشم بیارم
اصلا بیخیال میرم خونه ب عنم ک بردنش
آخرش هم میخاس مال اون بشه
راه افتادم سمت خونه ب قدری اعصبانی بودم ک با سرعت بالا میروندم و محکم فرمون رو گرفته بودم نفس کلافه بیرون دادم
رسیدم خونه
داشتم میرفتم داخل اوتاقم ک دیدم در اتاقش بازه
دختره دیونه یادش رفته در اتاقش رو ببنده رفتم در اتاقش رو ببندم ک بوی عطری ک می زد ب دماغم خورد بو کل اتاق رو گرفته بود
ی لحظه اشکی از روی گونه هام سر خورد و رفت پایین
سریع در اتاقش رو بستم و رفتم داخل اتاق خودم
بطریه شراب رو برداشتم و سر کشیدم
ظرفیت زیادی داشتم حداقل ۹ تا شیشه شراب
زنگ زدم ب جین و همه چی رو براش تعریف کردم وانم اومد اینجا دیگه ساعت ۳ بود نقشه از این قرار بود ک
موقع نهار وقتی اون داره آماده میشه بره پایین وقتی ک همه میخان غذا بخورن ما وارد امارت بشیم و کلارا رو نجات بیدیم
تا صب همه ی کارا رو انجام داده بودم حدود ۲۰۰ نفر آدم هم همراه داریم و ۴۰ تا تک تیر انداز ک روی پشت بوم های اطراف مستقر شدن
اونا جلو تر رفتن موقع شب تا دیده نشن
از ۲۰۰ نفر صد نفر تو راه رسیدن ب اونجا و محاصره ی اونجا هستن ب صورت نامحسوس
و ما ۵۰ نفر رو جاسوس خیلی وقته پیش توی امارت داریم ک هم بادرگاردن خدمت کارن سر آشپزن
یا حتی دست راست تام
از اون ۵۰نفر قرار شد ۲۰ نفرشون با ما همکاری کنن
همه چی آماده بود
ماهم باید حرکت میکردیم
راه افتادیم
ساعت ۱۰ رسیدم ی دور دیگه نقشه رو مورور کردیم و همه سر جامون مستقر شدیم ساعت ۱۱ و ۴۰ دقیقه بود
هکر ها سیستم رو هک کردن و کل دربین ها خاموش شدن
تک تیر ها محافظ های جلوی در رو گشتن
و از طریق سیستم در رو باز کردم ب لطف تک تیر ها حیاطش پر آدم های مرده بود
با افرادی ک جاسوس بودن هماهنگ کردیم همه چی سر جاش بود تا اینکه یای از جاسوس ها گفت تام رفته داخل اتاق کلارا
و الان صدای گریه ی کلارا میاد
با همه هماهنگ کردم ۲۰ نفر رو همراه خودم بردم وارد امارت شدیم بقیه کار ها رو سپردم دست
از قبل میدونستم اتاق کلارا کجاست داشت میگفت نننه تورو خدا
سریع در رو باز کردم با دیدن صحنه ی روبه روم خون جلوی چشمام رو گرفت
کلت تم رو در آوردم ی گوله توی مغزش زدم
هه کشتنش خیلی آسون تر از این حرفا بود
تماممممم
حمایت یادتون نرهههه
۶۴۱
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.