پارت 8

#النا
دستشو گذاشت رو کمرم و زیپ لباسو باز کرد...
اون دستای استخونیش دیوونم میکرد...
- توی چشمام نگاه کن....
همون کاریو که گفت انجام دادم ...
+ .....ت...تو....تهیونگ....چی وایسا....من....من تو رو....
- هی...آروم...آروم...میدونم...
#تهیونگ
کشیدمش داخل بغلم...خیلی وقت بود حسش نکرده بودم....
- دلم برات تنگ شده بود...
+ من...منو ببخش عزیزم...من...نمی....😢
- اوه ببین اینجا چی داریم...یه پرس چلو بیبی گرل...😈😈😋😋
+ ددی دلت میاد منو با کباب یکی کنی😕
- ....اومممم....چه تپل مپلی هم هست....
+ ص.....آهههههههههه
#النا
تهیونگ با تمام وجود واردم کرد....ملحفه تشک خوش خواب بنفش رنگ اتاقش رو چنگ زدم...
گذاشتم آهم آزادانه تو فضای اتاق منعکس بشه...
محکم میکوبید داخل....
در همون حال...لبم رو توی لبش فرو برده بود...
+ آهههههههههههه.....
- بگو....بگو بیبی گرل...
+ میخوامت....با همه وجودم میخوامت...
ادامه پارت بعدی...
#قاتل_زیبا

#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
دیدگاه ها (۷)

پارت 9

تیزر فصل 2 #قاتل_زیبا

پارت 7

پارت 6

وقتی حامله بودی ولی بچه رو بدون اجازه شون سقط میکنی(درخواستی...

"شراب سرخ" Part: ¹²ویو جنا: کفشام رو پام کردم و از خونه زدم ...

My dearest enemy

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط