part⁹⁸
part⁹⁸
_خوبه که میدونید!*جدی
امیلی: خب نظرتون چیه؟
_درمورد؟
امیلی: اینکه بیشتر باهم آشنا بشیم؟
جئون نگاهی تیز به دختر انداخت و گره ی کوچیکی میون ابروهاش ایجاد شد
_فکر میکنم این جلسه مرتبط با کار هست نه با قرار عاشقانه!
امیلی: با یک تیر دو نشون زدن که عیب نداره!
گارسون شیشه شرابی رو به همراه دو جام به سر میز اورد، پسرک جواب دختر مقابلش رو نداد و تنها به ریختن شراب و جرعه ای ازش نوشیدن اکتفا کرد. امیلی نیشخندی زد برای خودش مقداری شراب ریخت.
_لطفا از سرمایه گذاری کناره گیری کنید
امیلی: شرمنده که ناامیدتون میکنم اما خیر!
مدتی طول نکشید که ناگهان دخترک بلند شد . از داخل کیفش ¹⁰⁰دلاری برداشت و روی میز قرار داد
امیلی: حقیقتش من میلی به غذا ندارم در اصل میخواستم شما رو ببینم و...
امیلی به ساعت مچی در دستش نگاهی کرد و دوباره لب زد: همچین یک قراره کاری دیگه ام دارم....پس فعلا
دخترک بعد از دست تکون دادن برای جئون و زمزمه کردن کلمه<بای بای> از محل خارج شد
پسر مجهول و متعجب به جایی که دخترک تا چند لحظه ی پیش ایستاده بود خیره شد، این دختر جذبه خاصی داشت. بیش از حد رو راست بود و این برای جئون جالب بود
.....
کلاهش رو کمی جلو تر کشید و یواشکی به جئون نگاه انداخت، نفس عمیقی کشید و جرعه ای از شراب نوشید
....:تازه اولاشه جئون از این به بعد قراره بیشتر تعجب کنی!
وو سوک: دیگه بهتره بریم!
.....: آره،ام خب تو میتونی بری!
......: من یکم دیگه میمونم بعد میرم هتل !
وو سوک: هر طول میلته بیب
......
از دور تماشاچی بود ، تماشاچی چیزی که به پا کرده بود!این باعث ذوق زدگیش میشد البته ات رو نمیگم. <باک هیون> کسی که از پسرش به شدت ترس داشت و عرضه غلبه به پسرش رو هم نداشت اما در عوض با دو رویی جبران کرد
قلاده ی سگ رو به دست بادیگاردی که کنارش ایستاده بود دادو به سمت جونگ کوک حرکت کرد
باک هیون: قرار چطور بود؟
اما مردی که غیرت داشت و بدون گفتن چیزی به راهش ادامه داد!جئون پدر عزیزش رو مقصر مرگ ات میدونست و بخاطر این موضوع با پدرش صحبت نمیکرد؛ با این حال باک هیون به دنبال جونگ کوک رفت
باک هیون: دختر خوب و خوشگلی نه؟
همینطور که مشغول سوال پیچ کردن تک پسرش بود با غریدن جواب گرفت
_به زندگی من چیکار داری؟نه میخوام تو کار کمکم کنی نه مسائل عاشقانه و غیره!* عربده
......
ترک های روی دیوار هم نیز مانند خانه ماجرا دارد
_خوبه که میدونید!*جدی
امیلی: خب نظرتون چیه؟
_درمورد؟
امیلی: اینکه بیشتر باهم آشنا بشیم؟
جئون نگاهی تیز به دختر انداخت و گره ی کوچیکی میون ابروهاش ایجاد شد
_فکر میکنم این جلسه مرتبط با کار هست نه با قرار عاشقانه!
امیلی: با یک تیر دو نشون زدن که عیب نداره!
گارسون شیشه شرابی رو به همراه دو جام به سر میز اورد، پسرک جواب دختر مقابلش رو نداد و تنها به ریختن شراب و جرعه ای ازش نوشیدن اکتفا کرد. امیلی نیشخندی زد برای خودش مقداری شراب ریخت.
_لطفا از سرمایه گذاری کناره گیری کنید
امیلی: شرمنده که ناامیدتون میکنم اما خیر!
مدتی طول نکشید که ناگهان دخترک بلند شد . از داخل کیفش ¹⁰⁰دلاری برداشت و روی میز قرار داد
امیلی: حقیقتش من میلی به غذا ندارم در اصل میخواستم شما رو ببینم و...
امیلی به ساعت مچی در دستش نگاهی کرد و دوباره لب زد: همچین یک قراره کاری دیگه ام دارم....پس فعلا
دخترک بعد از دست تکون دادن برای جئون و زمزمه کردن کلمه<بای بای> از محل خارج شد
پسر مجهول و متعجب به جایی که دخترک تا چند لحظه ی پیش ایستاده بود خیره شد، این دختر جذبه خاصی داشت. بیش از حد رو راست بود و این برای جئون جالب بود
.....
کلاهش رو کمی جلو تر کشید و یواشکی به جئون نگاه انداخت، نفس عمیقی کشید و جرعه ای از شراب نوشید
....:تازه اولاشه جئون از این به بعد قراره بیشتر تعجب کنی!
وو سوک: دیگه بهتره بریم!
.....: آره،ام خب تو میتونی بری!
......: من یکم دیگه میمونم بعد میرم هتل !
وو سوک: هر طول میلته بیب
......
از دور تماشاچی بود ، تماشاچی چیزی که به پا کرده بود!این باعث ذوق زدگیش میشد البته ات رو نمیگم. <باک هیون> کسی که از پسرش به شدت ترس داشت و عرضه غلبه به پسرش رو هم نداشت اما در عوض با دو رویی جبران کرد
قلاده ی سگ رو به دست بادیگاردی که کنارش ایستاده بود دادو به سمت جونگ کوک حرکت کرد
باک هیون: قرار چطور بود؟
اما مردی که غیرت داشت و بدون گفتن چیزی به راهش ادامه داد!جئون پدر عزیزش رو مقصر مرگ ات میدونست و بخاطر این موضوع با پدرش صحبت نمیکرد؛ با این حال باک هیون به دنبال جونگ کوک رفت
باک هیون: دختر خوب و خوشگلی نه؟
همینطور که مشغول سوال پیچ کردن تک پسرش بود با غریدن جواب گرفت
_به زندگی من چیکار داری؟نه میخوام تو کار کمکم کنی نه مسائل عاشقانه و غیره!* عربده
......
ترک های روی دیوار هم نیز مانند خانه ماجرا دارد
۳۹.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.