part¹⁰⁰(یا خدا)
part¹⁰⁰(یا خدا)
خدمتکار در مقابل کت رو از دست جئون گرفت و جلو تر از اون شخص قدم برداشت
_جدید اومدی؟
خدمتکار بدون بازی با کلمات به سمت مرد برگشت و همراه با سکوت بهش خیره شد
_زبون...ولش کن !
سپس از کنار خدمتکار گذشت و وارد بخش اصلی ساختمان شد
ویو کوک_²:⁰³am
لیوانی که حاوی ودکا ۴۰٪ به همراه چند تکه یخ بود رو برداشتم و جرعه ای ازش نوشیدم همونطور که منتظر آخرین عضو بودیم چشمم به اطراف چرخید و به همون خدمتکار برخورد؛ از سر تا پا شخص رو وارسی کردم. همونطور که در حال وارسی کردن بودم گوش هام توجه ام رو به سمت دیگه کشوند
امیلی رز:...ببخشید بابت تاخیر* با نفس نفس
هئیت مدیره: مشکلی نیست...تجملات رو آماده کنید!
حیران و متعجب به امیلی نگاه کردم اون اینجا چیکار میکرد؟
چندین خدمتکار جعبه هایی حاوی کارت ، چرخنده و ...آوردن؛شروع صحبت با قمار انجام میشد. امیلی کنار من نشست وکمی سرش رو نزدیک به گوشم کرد
امیلی: دلم برات تنگ شده بود....
از چیزی که در گوشم زمزمه کرد متعجب شدم، سعی کردم فاصله ام رو باهاش حفظ کنم.
امیلی: خجالتی*آروم و با خنده
چی؟ منظورش چیه؟با چشم غره بهش کوتاه نگاه کردم و بسیار آنی نگاهم رو ازش گرفتم؛دقایق به سرعت گذشت و به دقایق پایانی رسیده بودیم! مثله همیشه رقیب درجه یکم شکست خورد و باز هم زورگویی هام رو بهش تحمیل کردم، پوزخند ریزی که داشتم هر لحظه پر رنگ تر میشد که اونم نشونه ی شادیم بود. همگی از سر میز بلند شدیم و برای عشق بازی با نخ های سیگار به سمت تراس حرکت کردیم
بعد از سوزوندن دومین سیگار دست های سرد و ظریف امیلی روی دستم قرار گرفت.
_چیکار میکنین؟* متعجب
امیلی: خیلی سیگار مصرف میکنین..بسه
_به شما مربوط میشه؟
امیلی: به عنوان یک انسان وظیفه میدونم!
_به انسان ها علاقه ای ندارم*جدی(تخریب'-')
اتمام ویو کوک
مدتی گذشت ، شام حاضر بود و خدمتکار باید بقیه رو برای شام صدا میزد؛ وارد تراس شد و با صدایی رسا بیان کرد<شام آماده است>نگاه های بقیه از جمله جئون جونگ کوک به خدمتکار کشیده شد؛ نگاه کوتاه و گذرا که پر از نکته بود.جئون زمانی که نگاهش رو از خدمتکار دزدید چیزی ذهنش رو درگیر کرد<زخم هایی که رو پای اون خدمتکار بود> اون زخم ها عین همون یادگاری هایی بود که برای همسرش به جا گذاشته بود!
هنگامی که خدمتکار در حال خروج از تراس بود پسر فریاد زد
_کیم ات*بلند
توجه همگی جلب نجوای جئون شد از جمله خدمتکاری که از حرکت کردن دست برداشته بود
خدمتکار در مقابل کت رو از دست جئون گرفت و جلو تر از اون شخص قدم برداشت
_جدید اومدی؟
خدمتکار بدون بازی با کلمات به سمت مرد برگشت و همراه با سکوت بهش خیره شد
_زبون...ولش کن !
سپس از کنار خدمتکار گذشت و وارد بخش اصلی ساختمان شد
ویو کوک_²:⁰³am
لیوانی که حاوی ودکا ۴۰٪ به همراه چند تکه یخ بود رو برداشتم و جرعه ای ازش نوشیدم همونطور که منتظر آخرین عضو بودیم چشمم به اطراف چرخید و به همون خدمتکار برخورد؛ از سر تا پا شخص رو وارسی کردم. همونطور که در حال وارسی کردن بودم گوش هام توجه ام رو به سمت دیگه کشوند
امیلی رز:...ببخشید بابت تاخیر* با نفس نفس
هئیت مدیره: مشکلی نیست...تجملات رو آماده کنید!
حیران و متعجب به امیلی نگاه کردم اون اینجا چیکار میکرد؟
چندین خدمتکار جعبه هایی حاوی کارت ، چرخنده و ...آوردن؛شروع صحبت با قمار انجام میشد. امیلی کنار من نشست وکمی سرش رو نزدیک به گوشم کرد
امیلی: دلم برات تنگ شده بود....
از چیزی که در گوشم زمزمه کرد متعجب شدم، سعی کردم فاصله ام رو باهاش حفظ کنم.
امیلی: خجالتی*آروم و با خنده
چی؟ منظورش چیه؟با چشم غره بهش کوتاه نگاه کردم و بسیار آنی نگاهم رو ازش گرفتم؛دقایق به سرعت گذشت و به دقایق پایانی رسیده بودیم! مثله همیشه رقیب درجه یکم شکست خورد و باز هم زورگویی هام رو بهش تحمیل کردم، پوزخند ریزی که داشتم هر لحظه پر رنگ تر میشد که اونم نشونه ی شادیم بود. همگی از سر میز بلند شدیم و برای عشق بازی با نخ های سیگار به سمت تراس حرکت کردیم
بعد از سوزوندن دومین سیگار دست های سرد و ظریف امیلی روی دستم قرار گرفت.
_چیکار میکنین؟* متعجب
امیلی: خیلی سیگار مصرف میکنین..بسه
_به شما مربوط میشه؟
امیلی: به عنوان یک انسان وظیفه میدونم!
_به انسان ها علاقه ای ندارم*جدی(تخریب'-')
اتمام ویو کوک
مدتی گذشت ، شام حاضر بود و خدمتکار باید بقیه رو برای شام صدا میزد؛ وارد تراس شد و با صدایی رسا بیان کرد<شام آماده است>نگاه های بقیه از جمله جئون جونگ کوک به خدمتکار کشیده شد؛ نگاه کوتاه و گذرا که پر از نکته بود.جئون زمانی که نگاهش رو از خدمتکار دزدید چیزی ذهنش رو درگیر کرد<زخم هایی که رو پای اون خدمتکار بود> اون زخم ها عین همون یادگاری هایی بود که برای همسرش به جا گذاشته بود!
هنگامی که خدمتکار در حال خروج از تراس بود پسر فریاد زد
_کیم ات*بلند
توجه همگی جلب نجوای جئون شد از جمله خدمتکاری که از حرکت کردن دست برداشته بود
۲۳.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.