part⁹⁷
part⁹⁷
_من حتی ندیدمش و باهاش صحبت نکردم چطور میتونم اونو به تو پیشنهاد کنم؟
Tomorrow _¹¹:⁰⁹
پارک:بیا این تمام اطلاعات جئونه...
پارک پرونده ای قرمز رنگ رو به دختر جوانی که رو به روش قرار داشت داد و بعد از تعظیم کردن به شخصی ناشناس از اتاق خارج شد
ناشناس مرد:اون فرد تیزیه، و بینهایت ریز بین...
ناشناس مرد: همونطور که آموزش دیدی رفتار میکنی...لباسی که برای امشب قراره بپوشی تو اتاقت در هتل گذاشته شده....
دختر بعد از زمزمه کردن< هرچه شما بگین، سربلندتون میکنم> از اتاق خارج شد
ناشناس مرد: چطوره؟ همه چیز همونطور داره پیش میره که تو میخوای
......
At night
بوی ادکلن coco chanel توسط جئون در فضا افشانه شد،مرد از سر و وضعش رو باری دیگه چک کرد. همون لباسی رو پوشیده بود که از طرف شخصی به نام امیلی رز فرستاده شده بود؛پس از اطمینان خاطر از وضع ظاهری اش از اتاق خارج شد،
Cafeteria
باری دیگه خودش رو در آینه کوچک کیفی اش نگاه انداخت ، نیشخند ریزی زد ؛با این حال طولی نکشید که با شنیدن صدای آشنا از دیدن خودش دل کند و اینه داخل کیفش گذاشت. به مرد روبه روش چشم دوخت ؛ از نزدیک زیبا تر و رعنا تر بود! دختر جلوی پای پسر بلند شد و تعظیم کوتاهی کرد و سپس دستش رو برای ایجاد صمیمیت بیشتر به سمت جئون برد، اما بادیگاردی که همراه جئون بود دست دختر رو کوتاه کرد
_ نیازی نیست...تو میتونی بری
بادیگارد بعد از تعظیم کوتاه محل رو ترک کرد.
امیلی: از دیدنتون خرسندمندم...
_که اینطور....بفرمایید بشینید
پس از نشستن سکوتی کوتاه جاری بود .مدتی نگذشت که جئون سکوت رو شکست
_چرا در اموری که ریسک بالایی داره سرمایه گذاری کردید؟
امیلی کمی مجهول و متعجب به جئون نگاه کرد و بعد لبخند زد
امیلی:....آها متوجه شدم منظورتون چیه! خب اولین معیار من نزدیک شدن به شما و کار کردن باهات بودن! جدا از اون....
_فکر میکردم این یک قراره کاریه !*کمی جدی
حرفی که در زبون امیلی در حال چرخیدن بود به خاطر حضور گارسون باید منتظر میموند(یعنی حرفش رو نزد). هردو سفارش شون رو دادن. هنگامی که گارسون محل رو ترک کرد امیلی دوباره شروع به صحبت کرد
امیلی: من از اون افرادی نیستم که با حیله و فریب به شخصی نزدیک شم...اونم به خاطر پول!* با لبخند
امیلی: شاید فقط میخوام بیشتر با شخصی به بزرگی شما وقت بگذرونم
_تنها کسی که....
امیلی: تنها کسی که شما بهش عشق میورزید زنتون جئون ات است...بله میدونم غم از دست دادن عزیز درد ناکه
...
دقیقا همونی شدی که گفتی هیچ وقت نمیشی <کتاب ³⁶⁵>
_من حتی ندیدمش و باهاش صحبت نکردم چطور میتونم اونو به تو پیشنهاد کنم؟
Tomorrow _¹¹:⁰⁹
پارک:بیا این تمام اطلاعات جئونه...
پارک پرونده ای قرمز رنگ رو به دختر جوانی که رو به روش قرار داشت داد و بعد از تعظیم کردن به شخصی ناشناس از اتاق خارج شد
ناشناس مرد:اون فرد تیزیه، و بینهایت ریز بین...
ناشناس مرد: همونطور که آموزش دیدی رفتار میکنی...لباسی که برای امشب قراره بپوشی تو اتاقت در هتل گذاشته شده....
دختر بعد از زمزمه کردن< هرچه شما بگین، سربلندتون میکنم> از اتاق خارج شد
ناشناس مرد: چطوره؟ همه چیز همونطور داره پیش میره که تو میخوای
......
At night
بوی ادکلن coco chanel توسط جئون در فضا افشانه شد،مرد از سر و وضعش رو باری دیگه چک کرد. همون لباسی رو پوشیده بود که از طرف شخصی به نام امیلی رز فرستاده شده بود؛پس از اطمینان خاطر از وضع ظاهری اش از اتاق خارج شد،
Cafeteria
باری دیگه خودش رو در آینه کوچک کیفی اش نگاه انداخت ، نیشخند ریزی زد ؛با این حال طولی نکشید که با شنیدن صدای آشنا از دیدن خودش دل کند و اینه داخل کیفش گذاشت. به مرد روبه روش چشم دوخت ؛ از نزدیک زیبا تر و رعنا تر بود! دختر جلوی پای پسر بلند شد و تعظیم کوتاهی کرد و سپس دستش رو برای ایجاد صمیمیت بیشتر به سمت جئون برد، اما بادیگاردی که همراه جئون بود دست دختر رو کوتاه کرد
_ نیازی نیست...تو میتونی بری
بادیگارد بعد از تعظیم کوتاه محل رو ترک کرد.
امیلی: از دیدنتون خرسندمندم...
_که اینطور....بفرمایید بشینید
پس از نشستن سکوتی کوتاه جاری بود .مدتی نگذشت که جئون سکوت رو شکست
_چرا در اموری که ریسک بالایی داره سرمایه گذاری کردید؟
امیلی کمی مجهول و متعجب به جئون نگاه کرد و بعد لبخند زد
امیلی:....آها متوجه شدم منظورتون چیه! خب اولین معیار من نزدیک شدن به شما و کار کردن باهات بودن! جدا از اون....
_فکر میکردم این یک قراره کاریه !*کمی جدی
حرفی که در زبون امیلی در حال چرخیدن بود به خاطر حضور گارسون باید منتظر میموند(یعنی حرفش رو نزد). هردو سفارش شون رو دادن. هنگامی که گارسون محل رو ترک کرد امیلی دوباره شروع به صحبت کرد
امیلی: من از اون افرادی نیستم که با حیله و فریب به شخصی نزدیک شم...اونم به خاطر پول!* با لبخند
امیلی: شاید فقط میخوام بیشتر با شخصی به بزرگی شما وقت بگذرونم
_تنها کسی که....
امیلی: تنها کسی که شما بهش عشق میورزید زنتون جئون ات است...بله میدونم غم از دست دادن عزیز درد ناکه
...
دقیقا همونی شدی که گفتی هیچ وقت نمیشی <کتاب ³⁶⁵>
۴۲.۸k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.