کارگاهان
#کارگاهان
پارت٣۴
ب ساعتم نگاه کردم ساعت٩:٣۵بود اصلحمونو زمین گزاشتیمو دستامونو ب نشانه تسلیم بالا بردیم دستامونو بستن و مارو تو زیر زمین انداختن
یهو زدم زیر گریه
مهرداد گفت
-چرا گریه میکنی
+پاره شد
-یا خدا چی؟
+کاپشنم
-فدای سرت دیوونه
+چیو فزای سرت اخه تو خریده بودی
-بابا تو دیوانه ای
یهو صدای اژیر ماشین پلیس اومد
+اومدن
صدای شلیکای پشت سر هم
یهو در انباری باز شد
پلیس رو ما اصلحه گرفت
مهرداد سریع گفت
-ما کاراگاهایم کارتمونم تو جیبمونه اقای فروزان بهتون زنگ زد میتونین استعلام بگیرین
اسلحشو پایین اورد و گفت
*جناب سرهنگ شمایین
یهو احترام نظامی گزاشت دهنم باز مونده بود چییییی سرهنگ
اومد جلو دستشو باز کرد
مهرداد هم دستمو باز کرد
پلیس دست مهردادو گرفت و بلند کرد
باورم نمیشد مهرداد پلیس بود
مهرداد ب اون اقای پلیس گفت
-میتونی بری کمک بقیه ما میایم
وقتی ک رفت
گفتم
+ت....و..پپ ....لیس...تو پلیسی
-مجبور بودم ک نگم
+حرف نزن تو ب من دروغ گفتی
-مجبور بودم
+توجیح نکن کارتو تو پلیس بودی نگفتی بهم
-روز اول اقای فریدونی با ما هماهنگ کرد ک میخواد کاراگاه بگیره منم گفتم ک ما هم باید همراهش باشیم اما چجوری؟مهتاب خواهرمم پلیسه پیشنهاد اون بود یعنی کلا نقشه اون بود
سارا۶ماهی هس گم شده من بعد دو ماه پیشنهاد کاراگاه رو از فریدونی شنیدم گفتم باید بدونم چ جور ادمیه ۴ماه تحت تعقیب من بودی ک نهایتا مورد تایید من شدی
تو اون چهار ماه بود ک عاشق رفتارات شدم طرز برخوردات بارها تو گریمای مختلف میومدم پرونده میدادم دستت بعد میخواستم رشوه بدم ک ببینم قبول میکنی ک با دعوای تو مواجه شدم فهمیدم اگر سر این پرونده بیای میتونی از پسش بر بیای وقتی زدی اون ادمای پارسا رو ناکار کردی شک کردم ک نکنه تو هم پلیسی
+الان اصلا باهام حرف نزن ک شوکه شدم من باید برم خونمون
رفتم برم بیرون ک گفت
-ترانه وایسا ببرمت
+خودم میرم لازم نکرده
رفتم بیرون و از در خواستم برم ک اجازه ندادن مهرداد گفت
-با منه بزارین برع
ادامه در پارت٣۵ #maryam
پ.ن
دوستان فردا و پس فردا پارت جدید نداریم شرمنده
بخاطر اینک نت ندارم و حجمم تموم میشه اما یکشنبه نت دارم و میزارم
مرسی از همراهیتون
پارت٣۴
ب ساعتم نگاه کردم ساعت٩:٣۵بود اصلحمونو زمین گزاشتیمو دستامونو ب نشانه تسلیم بالا بردیم دستامونو بستن و مارو تو زیر زمین انداختن
یهو زدم زیر گریه
مهرداد گفت
-چرا گریه میکنی
+پاره شد
-یا خدا چی؟
+کاپشنم
-فدای سرت دیوونه
+چیو فزای سرت اخه تو خریده بودی
-بابا تو دیوانه ای
یهو صدای اژیر ماشین پلیس اومد
+اومدن
صدای شلیکای پشت سر هم
یهو در انباری باز شد
پلیس رو ما اصلحه گرفت
مهرداد سریع گفت
-ما کاراگاهایم کارتمونم تو جیبمونه اقای فروزان بهتون زنگ زد میتونین استعلام بگیرین
اسلحشو پایین اورد و گفت
*جناب سرهنگ شمایین
یهو احترام نظامی گزاشت دهنم باز مونده بود چییییی سرهنگ
اومد جلو دستشو باز کرد
مهرداد هم دستمو باز کرد
پلیس دست مهردادو گرفت و بلند کرد
باورم نمیشد مهرداد پلیس بود
مهرداد ب اون اقای پلیس گفت
-میتونی بری کمک بقیه ما میایم
وقتی ک رفت
گفتم
+ت....و..پپ ....لیس...تو پلیسی
-مجبور بودم ک نگم
+حرف نزن تو ب من دروغ گفتی
-مجبور بودم
+توجیح نکن کارتو تو پلیس بودی نگفتی بهم
-روز اول اقای فریدونی با ما هماهنگ کرد ک میخواد کاراگاه بگیره منم گفتم ک ما هم باید همراهش باشیم اما چجوری؟مهتاب خواهرمم پلیسه پیشنهاد اون بود یعنی کلا نقشه اون بود
سارا۶ماهی هس گم شده من بعد دو ماه پیشنهاد کاراگاه رو از فریدونی شنیدم گفتم باید بدونم چ جور ادمیه ۴ماه تحت تعقیب من بودی ک نهایتا مورد تایید من شدی
تو اون چهار ماه بود ک عاشق رفتارات شدم طرز برخوردات بارها تو گریمای مختلف میومدم پرونده میدادم دستت بعد میخواستم رشوه بدم ک ببینم قبول میکنی ک با دعوای تو مواجه شدم فهمیدم اگر سر این پرونده بیای میتونی از پسش بر بیای وقتی زدی اون ادمای پارسا رو ناکار کردی شک کردم ک نکنه تو هم پلیسی
+الان اصلا باهام حرف نزن ک شوکه شدم من باید برم خونمون
رفتم برم بیرون ک گفت
-ترانه وایسا ببرمت
+خودم میرم لازم نکرده
رفتم بیرون و از در خواستم برم ک اجازه ندادن مهرداد گفت
-با منه بزارین برع
ادامه در پارت٣۵ #maryam
پ.ن
دوستان فردا و پس فردا پارت جدید نداریم شرمنده
بخاطر اینک نت ندارم و حجمم تموم میشه اما یکشنبه نت دارم و میزارم
مرسی از همراهیتون
۱۵.۲k
۰۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.