part 88
#part_88
#رها
همش نگاهم به ساعت بود
کلافه شده بودم پس کی ساعت ۳ میشه ؟
مامان-منتظر کسی هستی؟
رها-نه
مامان-باشه...من دارم میرم چیزی لازم نداری ؟
رها-نه فقط کی میای؟
مامان-شب برمیگردم با نگار دارم میرم طول میکشه
رها-باشه....خدافظ
مامان-خدافظ
رها-مامان
برگشت سمتم
مامان-بله؟
رها-یه سوال؟
مامان-چی؟
رها-اومم..میگم..چیزه....پوففف
مامان-رها بگو دیگه
رها-عشق چه شکلیه؟
یهو با تعجب نگام کرد
مامان-عشق؟
رها-اره ...چطور میشه فهمید عاشق شدی یا نه؟
مامان-واس این که نشون بدی واقعا عاشقی خیلی راه ها هس اما نیازی نیس بفهمی عاشقی یا نه
رها-پس آدما چطور میفهمن
مامان-نمیفهمن حسش میکنن یهو به خودشون میان و میبینن دیگه چیزی متوجه نیستن حتی خودشونم فراموش کردن کل قلب مغز روح و جسمشون شده برای یه نفر دیگم نمیتونن ازش پس بگیرن به این میگن عشق
رها-نمیفهمم
مامان-خب ببین عشق یعنی وسط یه میدون جنگ باشی زیر پاهات دریای خون راه افتاده باشه دور و برت صدای گریه و جیغ پر
شده باشه همه آدمام دارن همو میکشن اما تو با گرفتن دست یکی اصلا متوجه این اتفاقا نمیشی هیچ ترسی رو حس نمیکنی و
تمام وجودت پر از آرامشه همه اینا به خاطر اون یه نفره به خاطر لمس دستای اون یه نفره به این میگن عشق کسی که بهت آرامش میده حتی تو بدترین شرایط زندگی
رها-چه قشنگه این عشق
مامان-رها
رها-بله
مامان-نمیدونم الان اینو بهت بگم عصبی بشی یا نه اما فکر نکنم عصبی بشی
رها-چی
مامان-خیلی عوض شدی دیگه اون رهای سابق نیستی اگه دختر کامل دختر بودی شاید میشد بهت گفت خانم شدی عاقل شدی
دیگه مثل قبل زود جوش نمیاری با همه دهن به دهن نمیزادی کارای عجیب غریب نمی کنی دلیل اینا چی میتونه باشه؟
رها-شاید برای اینه که روزای آخریه که کنارتونم
مامان-بعد این سوالت که پرسیدی عشق چطوری یعنی چی؟
رها-همینطور واسم سوال شد
مامان-باشه من بهت اعتماد دارم میدونم کار اشتباهی انجام نمیدی
رها-مرسی
مامان-من دیگه برم خدافظ
مامان رفت و من موندم با کلی فکر و خیال
وقتی مامان گفت که نیازی نیست بفهمی عاشق شدی یا نه کاملا فهمیدم منظورشو اما خواستم شک نکنه
واقعا نمیشه فهمید عشقو چون یه حسه
یه حس آرامش که با وجود یه نفر درونتو پر میکنه تمام فکرت روز و شبت یعنی کل زندگیت میشه اون
اون حس آرامشم واقعا وجود داره
من وقتی دستای طاها رو میگیرم دیگه از هیچی نمیترسم میشم قوی ترین موجود روی زمین
اصلا از وقتی طاها اومد اون رهای قدیمی رفت
شدم رهایی که طبق خواسته ها و علایق طاها پیش میره
یه طورایی طاها داره دوباره منو بزرگ میکنه
دوباره بهم زندگی کردن یاد میده
با صدای زنگ دست از فکر کردن بر داشتم
#شکلات_تلخ
#رها
همش نگاهم به ساعت بود
کلافه شده بودم پس کی ساعت ۳ میشه ؟
مامان-منتظر کسی هستی؟
رها-نه
مامان-باشه...من دارم میرم چیزی لازم نداری ؟
رها-نه فقط کی میای؟
مامان-شب برمیگردم با نگار دارم میرم طول میکشه
رها-باشه....خدافظ
مامان-خدافظ
رها-مامان
برگشت سمتم
مامان-بله؟
رها-یه سوال؟
مامان-چی؟
رها-اومم..میگم..چیزه....پوففف
مامان-رها بگو دیگه
رها-عشق چه شکلیه؟
یهو با تعجب نگام کرد
مامان-عشق؟
رها-اره ...چطور میشه فهمید عاشق شدی یا نه؟
مامان-واس این که نشون بدی واقعا عاشقی خیلی راه ها هس اما نیازی نیس بفهمی عاشقی یا نه
رها-پس آدما چطور میفهمن
مامان-نمیفهمن حسش میکنن یهو به خودشون میان و میبینن دیگه چیزی متوجه نیستن حتی خودشونم فراموش کردن کل قلب مغز روح و جسمشون شده برای یه نفر دیگم نمیتونن ازش پس بگیرن به این میگن عشق
رها-نمیفهمم
مامان-خب ببین عشق یعنی وسط یه میدون جنگ باشی زیر پاهات دریای خون راه افتاده باشه دور و برت صدای گریه و جیغ پر
شده باشه همه آدمام دارن همو میکشن اما تو با گرفتن دست یکی اصلا متوجه این اتفاقا نمیشی هیچ ترسی رو حس نمیکنی و
تمام وجودت پر از آرامشه همه اینا به خاطر اون یه نفره به خاطر لمس دستای اون یه نفره به این میگن عشق کسی که بهت آرامش میده حتی تو بدترین شرایط زندگی
رها-چه قشنگه این عشق
مامان-رها
رها-بله
مامان-نمیدونم الان اینو بهت بگم عصبی بشی یا نه اما فکر نکنم عصبی بشی
رها-چی
مامان-خیلی عوض شدی دیگه اون رهای سابق نیستی اگه دختر کامل دختر بودی شاید میشد بهت گفت خانم شدی عاقل شدی
دیگه مثل قبل زود جوش نمیاری با همه دهن به دهن نمیزادی کارای عجیب غریب نمی کنی دلیل اینا چی میتونه باشه؟
رها-شاید برای اینه که روزای آخریه که کنارتونم
مامان-بعد این سوالت که پرسیدی عشق چطوری یعنی چی؟
رها-همینطور واسم سوال شد
مامان-باشه من بهت اعتماد دارم میدونم کار اشتباهی انجام نمیدی
رها-مرسی
مامان-من دیگه برم خدافظ
مامان رفت و من موندم با کلی فکر و خیال
وقتی مامان گفت که نیازی نیست بفهمی عاشق شدی یا نه کاملا فهمیدم منظورشو اما خواستم شک نکنه
واقعا نمیشه فهمید عشقو چون یه حسه
یه حس آرامش که با وجود یه نفر درونتو پر میکنه تمام فکرت روز و شبت یعنی کل زندگیت میشه اون
اون حس آرامشم واقعا وجود داره
من وقتی دستای طاها رو میگیرم دیگه از هیچی نمیترسم میشم قوی ترین موجود روی زمین
اصلا از وقتی طاها اومد اون رهای قدیمی رفت
شدم رهایی که طبق خواسته ها و علایق طاها پیش میره
یه طورایی طاها داره دوباره منو بزرگ میکنه
دوباره بهم زندگی کردن یاد میده
با صدای زنگ دست از فکر کردن بر داشتم
#شکلات_تلخ
۸۴.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.