عشق ابدی
عشق ابدی 🍻
فکر کنم پارت 5
رفتم قهوه بخورم و یکم بخوابم رفتم اتاقم و لم دادم رو تخت کم کم چشمام گرم شدن و خوابم برد
پرش زمانی به صبح
ویو جینا :
چشمامو باز کردمو گوشیمو برداشتم دیدم ساعت هفته وای دیرم شده بود سریع رفتم دوش گرفتم و یه لباس پوشیدم و اومدم پایین و بدو بدو رفتم سمت ماشین
تو شرکت :
رئیس : از مدل هایی که عکس انداختی خیلی خوب بود برای فردا چند تا مدل جدید داریم کار اونارم آنجام بده
جینا : ممنونم چشم
جینا : ببخشید من دیرم شده میتونم برم
رئیس : برو ولی فردا دیر نکنیاا
جینا : چشم
ویو جینا :
رفتم اتاق استراحت و لباسمو عوض کردم ( پست بعدی عکس گذاشتم) و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم سوپر مارکت درو باز کردم و برقا و زدم
ویو جونگ کوک :
آز وقتی خواهرم مرد آلیا رو سپرد بهم هیچ کس رو نداشتم جز آلیا و و تنها زندگی میکردم داشتم فکر میکردم که با صدای آلیا افکارم شکست
آلیا : دایی من پاستیل میخوامممممم من پاستیل میخوام ترو خداااااا برام بگیر 😢
جونگ کوک : بچه برو بخواب ساعتو دیدی
آلیا چشماشو عروسکی کردو گفت ترو خدا
جونگ کوک : باشه بابا باشه
ویو جونگ کوک :
رفتم سوار ماشین شدمو راه افتادم چون دیر وقت بود فقط بزرگترین سوپر مارکت کره باز بود فرمونو کج کردم و دور زدم و بلخره رسیدم به سوگر مارکت
جینا : تو گوشی بودم که دیدم مشتری داریم و من نفهمیدم رفتم سمت مشتری و گفتم بفرمایید
جونگ کوک : ده بسته پاستیل میخوام
جینا : چشم هرچی لازم دارید بردارید و بزارید تو سبد
ویو جونگ کوک :
دختره برام آشنا میومد و همش داشتم نگاش میکردم یهو یادم افتاد همون دختره است که تو جنگل دیدمش رفتم سمتش و گفتم
جونگ کوک : تو همون دختری نیستی که تو جنگل پیدات کردم
جینا : عه شمایین من وقت نشد اسمتون رو بپرسم شما
جونگ کوک : من اسمم جونگ کوکه میتونی کوکی صدام کنی
جینا : آها اسم منم جیناست خوشبختم آز آشناییت
بفرمایید ببخشید دیر دیر میزارم خودتون از درسا خبر دارید دیگه هرموقع وقت دارم براتون میزارم
لایک و کامنت فراموش نشه💖💜
تهکوک
فکر کنم پارت 5
رفتم قهوه بخورم و یکم بخوابم رفتم اتاقم و لم دادم رو تخت کم کم چشمام گرم شدن و خوابم برد
پرش زمانی به صبح
ویو جینا :
چشمامو باز کردمو گوشیمو برداشتم دیدم ساعت هفته وای دیرم شده بود سریع رفتم دوش گرفتم و یه لباس پوشیدم و اومدم پایین و بدو بدو رفتم سمت ماشین
تو شرکت :
رئیس : از مدل هایی که عکس انداختی خیلی خوب بود برای فردا چند تا مدل جدید داریم کار اونارم آنجام بده
جینا : ممنونم چشم
جینا : ببخشید من دیرم شده میتونم برم
رئیس : برو ولی فردا دیر نکنیاا
جینا : چشم
ویو جینا :
رفتم اتاق استراحت و لباسمو عوض کردم ( پست بعدی عکس گذاشتم) و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم سوپر مارکت درو باز کردم و برقا و زدم
ویو جونگ کوک :
آز وقتی خواهرم مرد آلیا رو سپرد بهم هیچ کس رو نداشتم جز آلیا و و تنها زندگی میکردم داشتم فکر میکردم که با صدای آلیا افکارم شکست
آلیا : دایی من پاستیل میخوامممممم من پاستیل میخوام ترو خداااااا برام بگیر 😢
جونگ کوک : بچه برو بخواب ساعتو دیدی
آلیا چشماشو عروسکی کردو گفت ترو خدا
جونگ کوک : باشه بابا باشه
ویو جونگ کوک :
رفتم سوار ماشین شدمو راه افتادم چون دیر وقت بود فقط بزرگترین سوپر مارکت کره باز بود فرمونو کج کردم و دور زدم و بلخره رسیدم به سوگر مارکت
جینا : تو گوشی بودم که دیدم مشتری داریم و من نفهمیدم رفتم سمت مشتری و گفتم بفرمایید
جونگ کوک : ده بسته پاستیل میخوام
جینا : چشم هرچی لازم دارید بردارید و بزارید تو سبد
ویو جونگ کوک :
دختره برام آشنا میومد و همش داشتم نگاش میکردم یهو یادم افتاد همون دختره است که تو جنگل دیدمش رفتم سمتش و گفتم
جونگ کوک : تو همون دختری نیستی که تو جنگل پیدات کردم
جینا : عه شمایین من وقت نشد اسمتون رو بپرسم شما
جونگ کوک : من اسمم جونگ کوکه میتونی کوکی صدام کنی
جینا : آها اسم منم جیناست خوشبختم آز آشناییت
بفرمایید ببخشید دیر دیر میزارم خودتون از درسا خبر دارید دیگه هرموقع وقت دارم براتون میزارم
لایک و کامنت فراموش نشه💖💜
تهکوک
- ۴.۷k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط