💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part16🤍✨
از زبان نویسنده
خببب بچه ها میدونم ک همچین چیزی وجود ندارع بی تی اس برای اردو ی مدرسه نمیرن ولی خواستم یاد آوری کنم ک فیکه 😁 پس یه جور باهاش کنار بیاین مرسییی ♥️🤍
بریم واسه ادامه ی فیک ....
(ی هفته بعد)
(از زبان یونا)
تو این ی هفته خیلی فک کردم و باهاش کنار اومد منم دوس دارم همه بفهمند من خواهر عزیز دردونه ی تهیونگمم (کم چیزی نیس هااا😂)
امروز رو اردو عه از خواب بیدار شدم و لباسامو پوشیدم ولی ن لباس مدرسه چون قرار بود دقیقا یک هفته اردو باشیم میتونستیم لباس عادی بپوشیم ...
لباسامو پوشیدم و دوتا چمدونمو برداشتم
چمدونام باهم ست بود یکی بزرگ ک توش لباس و کفش گذاشته بودم یکیم کوچولو بود ک توش لوازم آرایش و روتین گذاشته بودم....
خیلییی هیجان دارممم مطمئنم بهترین اردو میشههه
چمدونامو برداشتم و رفتم سمت مدرسه وقتی رسیدیم پیاده شدم و راننده چمدونامو از صندوق آورد داد بهم بهش گفتم میتونه بره و اونم خدافظی کرد و رفت
توی مدرسه شلوغ بود من رفتم توی سالن مدرسه ...
داشتم از جلو ی آینه ی داخل سالن رد میشدم ک چشمم ب خودم افتاد
وایییی خداااا چقد خوشگل شدم مننن
خیلی ناز و کیوت شدممم (عکس لباساشو میزارم )
خب دیگه بسه از خودم تعریف نکنم ببینم دخترا کجان
داشتم با چشم دنبالشون میگشتم ک صدام کردن مینجی بود از اون طرف اومد و محکم همو بغل کردیم
جیوو ک ب اندازه ی منو مینجی پایه ی اردو نبود یکم ذوغ داشت و خوشحال بود
معاون :بچه ها اتوبوس ها اومدن بیاین سوار شیم
ما سوار اتوبوس دوم شدیم و کنار هم نشستیم اون آخر
.......ادامه دارد طبق معمول 🤦🏼😂
حمایت کنیداااا با کامنت گذاشتن بهم انرژی بدین🙏💜
part16🤍✨
از زبان نویسنده
خببب بچه ها میدونم ک همچین چیزی وجود ندارع بی تی اس برای اردو ی مدرسه نمیرن ولی خواستم یاد آوری کنم ک فیکه 😁 پس یه جور باهاش کنار بیاین مرسییی ♥️🤍
بریم واسه ادامه ی فیک ....
(ی هفته بعد)
(از زبان یونا)
تو این ی هفته خیلی فک کردم و باهاش کنار اومد منم دوس دارم همه بفهمند من خواهر عزیز دردونه ی تهیونگمم (کم چیزی نیس هااا😂)
امروز رو اردو عه از خواب بیدار شدم و لباسامو پوشیدم ولی ن لباس مدرسه چون قرار بود دقیقا یک هفته اردو باشیم میتونستیم لباس عادی بپوشیم ...
لباسامو پوشیدم و دوتا چمدونمو برداشتم
چمدونام باهم ست بود یکی بزرگ ک توش لباس و کفش گذاشته بودم یکیم کوچولو بود ک توش لوازم آرایش و روتین گذاشته بودم....
خیلییی هیجان دارممم مطمئنم بهترین اردو میشههه
چمدونامو برداشتم و رفتم سمت مدرسه وقتی رسیدیم پیاده شدم و راننده چمدونامو از صندوق آورد داد بهم بهش گفتم میتونه بره و اونم خدافظی کرد و رفت
توی مدرسه شلوغ بود من رفتم توی سالن مدرسه ...
داشتم از جلو ی آینه ی داخل سالن رد میشدم ک چشمم ب خودم افتاد
وایییی خداااا چقد خوشگل شدم مننن
خیلی ناز و کیوت شدممم (عکس لباساشو میزارم )
خب دیگه بسه از خودم تعریف نکنم ببینم دخترا کجان
داشتم با چشم دنبالشون میگشتم ک صدام کردن مینجی بود از اون طرف اومد و محکم همو بغل کردیم
جیوو ک ب اندازه ی منو مینجی پایه ی اردو نبود یکم ذوغ داشت و خوشحال بود
معاون :بچه ها اتوبوس ها اومدن بیاین سوار شیم
ما سوار اتوبوس دوم شدیم و کنار هم نشستیم اون آخر
.......ادامه دارد طبق معمول 🤦🏼😂
حمایت کنیداااا با کامنت گذاشتن بهم انرژی بدین🙏💜
۴.۵k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.