خشن ترین مافیا❥
خشن ترین مافیا❥
𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐬𝐭 𝐝𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫𝐨𝐮𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚☆
«𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟗»
#خشن_ترین_ارباب_دنیا
part 10
همون لحضه یکی از بادیگارد ها امد😂 و وقتی ما رو دید سریع راهشو کج کرد ولی تهیونگ به چپش بود
داشتیم غذا میخوردیم که
تهیونگ: راستی تاهالا برات خواستگار امده
ا/ت : اره امدن ولی یک ابرو ریزی بزرگ راه انداختم
تهیونگ : واقعا تعریف کن
ا/ت : برام خواستگار امده بود مامانم گفت برین تو اتاق حرف هاتون و بزنین منم سریع دویدیم لباس زیر هام و که رو تخت ولو کرده بودم و از پنجره پرت کردم پایین بعد اون پسره امد تو اتاق داشتیم حرف میزدیم که داداشم امد و گفت اینجا چه خبره و لباس زیر هام دستش بود به یک بهونه ای مرده و بیرون کردم و یکی زدم تو سر داداشم
و گفتم که چی شده بود اونم گفت وقتی اینا رو پرت کردی پایین خورد تو سر من منم فکر کردم دارین کار های خاک برسری میکنین 😂
تهیونگ : واقعا
ا/ت : اره ولی ابرو ریزی واقعی ای ادامه داره
رفتیم از اتاق بیرون و مامانم گفت بیا براشون قهوه ببر زشته
قهوه ها رو که داشتم میبردم پام گیر کرد به میز و همه قهوه ها ریخت رو اون چیز مبارک پسره و تقریبا عقیم شد😂 بعد دستمال برداشتم محکم کشیدم رو اون چیزش
دیدم داره جیغ میزنه اخر پارچ آب یخ و ریخت اونجاش بدتر شد اخر هم شلوارشو جلو همه در آورد و بعد هم نزدیک بود یکی بزنه تو گوشم که پدرش دستش و گرفت و رفتن و منم بی شوهر موندم😐
تهیونگ : 😂😂😂😂😂 وای واقعا که خود دردسری ا/ت من بهتره مواظب دست و پام باشم
ا/ت : تهیونگگگگ
تهیونگ : باشه باشه شوخی کردم
ا/ت : من خوابمه میرم بخوابم
تهیونگ : تو رو منم میام
ا/ت : کجا میای
تهیونگ : میام بخوابیم دیگه
ا/ت : 😐
رفتم بالا خوابیدم که یهو دو تا دست دور کمرم حلقه شد برگشتم دیدم تهیونگ
ا/ت : تهیونگ
تهیونگ : هوم
ا/ت : دوست دارم 😂(زارت)
تهیونگ چشماش و باز کرد و با چشمای گرد شدش نگام کرد....
ادامه دارد....
𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐬𝐭 𝐝𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫𝐨𝐮𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚☆
«𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟗»
#خشن_ترین_ارباب_دنیا
part 10
همون لحضه یکی از بادیگارد ها امد😂 و وقتی ما رو دید سریع راهشو کج کرد ولی تهیونگ به چپش بود
داشتیم غذا میخوردیم که
تهیونگ: راستی تاهالا برات خواستگار امده
ا/ت : اره امدن ولی یک ابرو ریزی بزرگ راه انداختم
تهیونگ : واقعا تعریف کن
ا/ت : برام خواستگار امده بود مامانم گفت برین تو اتاق حرف هاتون و بزنین منم سریع دویدیم لباس زیر هام و که رو تخت ولو کرده بودم و از پنجره پرت کردم پایین بعد اون پسره امد تو اتاق داشتیم حرف میزدیم که داداشم امد و گفت اینجا چه خبره و لباس زیر هام دستش بود به یک بهونه ای مرده و بیرون کردم و یکی زدم تو سر داداشم
و گفتم که چی شده بود اونم گفت وقتی اینا رو پرت کردی پایین خورد تو سر من منم فکر کردم دارین کار های خاک برسری میکنین 😂
تهیونگ : واقعا
ا/ت : اره ولی ابرو ریزی واقعی ای ادامه داره
رفتیم از اتاق بیرون و مامانم گفت بیا براشون قهوه ببر زشته
قهوه ها رو که داشتم میبردم پام گیر کرد به میز و همه قهوه ها ریخت رو اون چیز مبارک پسره و تقریبا عقیم شد😂 بعد دستمال برداشتم محکم کشیدم رو اون چیزش
دیدم داره جیغ میزنه اخر پارچ آب یخ و ریخت اونجاش بدتر شد اخر هم شلوارشو جلو همه در آورد و بعد هم نزدیک بود یکی بزنه تو گوشم که پدرش دستش و گرفت و رفتن و منم بی شوهر موندم😐
تهیونگ : 😂😂😂😂😂 وای واقعا که خود دردسری ا/ت من بهتره مواظب دست و پام باشم
ا/ت : تهیونگگگگ
تهیونگ : باشه باشه شوخی کردم
ا/ت : من خوابمه میرم بخوابم
تهیونگ : تو رو منم میام
ا/ت : کجا میای
تهیونگ : میام بخوابیم دیگه
ا/ت : 😐
رفتم بالا خوابیدم که یهو دو تا دست دور کمرم حلقه شد برگشتم دیدم تهیونگ
ا/ت : تهیونگ
تهیونگ : هوم
ا/ت : دوست دارم 😂(زارت)
تهیونگ چشماش و باز کرد و با چشمای گرد شدش نگام کرد....
ادامه دارد....
۳۵.۹k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.