①①
①①
رسیدم به همون اتاقی که درش قرمز بود
درشو باز کردم سرمو گرفتم تو با چیزی که دیدم قلبم وایساد کوک داشت خون میخورد یه زن رو تیکه تیکه کرده بود داشت خونشو میخورد
حالم داشت بهم میخورد پس درو بستمو رفتم توی اتاقم روی تخت دراز کشیدم
تمام جونم میلرزید با دیدم کوک او.. ون زنه پس سعی کردم بخوابم
چشمامو بستم اما نتونستم بخوابم پس بلند شدم تا درو باز کردم کوکو دیدم که با تعجب خمار نگام میکرد
_میخاستی کجا بری
+م.. م.. میخاستم برم ا.. ب بخورم
_اب که بالای سرت بود
+حواسم نبود
از بغلش رد شدم رفتم توی اشپز خونه
اب خوردم که حس کردم نفس های یکی به گردنم میخوره برگشتم کسی نبود
+حتما باد بوده
از اشپز خونه خارج شدم که احساس کردم سایه ای از پنجره رد شد رفتم درو باز کردم
بیرونو نگاه کردم کسی نبود خواستم بیام تو که یه صدای شنیدم
÷خب بخابی خانم کوچولو
(خب یه طریفی کنم الان این مرد دشمن کوکه و فهمیده کوک یه انسان پیش خودش نگه میداره و میخاد کوک رو عذاب بده)
لایک :60
کامنت:60
فالو:1620
رسیدم به همون اتاقی که درش قرمز بود
درشو باز کردم سرمو گرفتم تو با چیزی که دیدم قلبم وایساد کوک داشت خون میخورد یه زن رو تیکه تیکه کرده بود داشت خونشو میخورد
حالم داشت بهم میخورد پس درو بستمو رفتم توی اتاقم روی تخت دراز کشیدم
تمام جونم میلرزید با دیدم کوک او.. ون زنه پس سعی کردم بخوابم
چشمامو بستم اما نتونستم بخوابم پس بلند شدم تا درو باز کردم کوکو دیدم که با تعجب خمار نگام میکرد
_میخاستی کجا بری
+م.. م.. میخاستم برم ا.. ب بخورم
_اب که بالای سرت بود
+حواسم نبود
از بغلش رد شدم رفتم توی اشپز خونه
اب خوردم که حس کردم نفس های یکی به گردنم میخوره برگشتم کسی نبود
+حتما باد بوده
از اشپز خونه خارج شدم که احساس کردم سایه ای از پنجره رد شد رفتم درو باز کردم
بیرونو نگاه کردم کسی نبود خواستم بیام تو که یه صدای شنیدم
÷خب بخابی خانم کوچولو
(خب یه طریفی کنم الان این مرد دشمن کوکه و فهمیده کوک یه انسان پیش خودش نگه میداره و میخاد کوک رو عذاب بده)
لایک :60
کامنت:60
فالو:1620
۷۶.۱k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.