فراتر از دوستی قسمت ⁴⁴
فراتر از دوستی قسمت ⁴⁴
یک هفته از قانونی شدن نامزدی و ازدواج فیلیکس و هیونجین میگذشت هر دوتاشون حلقه توی دستشون بود و حلقه رو اصلا در نمیاوردن .
تقریبا ⁴ روزی میشد که فیلیکس رفته بود ايتاليا برای کار بیمارستان و قرارداد بستن با شرکت داروسازی ايتاليا ؛ قرار بود یه شعبه دیگه از بیمارستانشون رو تو ايتاليا افتتاح کنن فیلیکس به هیونجین گفته بود که تا یک ماه آینده نمیتونه بیاد کره و میخواست هیونجین رو سوپرایز کنه ؛ در طول این چند مدت کل کار هیونجین رفتن به کمپانی و م.س.ت کردن بود کاری که فیلیکس گفته بود هیونجین انجام نده .
>روز پنجشنبه ساعت ¹²:¹³ دقیقه نشستن هواپیما کره به ايتاليا روی زمین
فیلیکس از هواپیما پیاده شد و وسایلش رو تحویل گرفت داشت از فرودگاه خارج میشد که جلوی در یکی صداش کرد
" آقای لی فیلیکس؟ "
مرد موهای زنبقی رنگ داشت چهره فرد رو به روش براش آشنا بود ولی دقیقا یادش نمیومد که کی بود .
" بله خودم هستم بفرمایید ؟ "
★معرفی عضو جدید => کیم سونگهون : ²² ساله _ دندان پزشک _ هم دانشگاهی لی فیلیکس _ جزو بهترین دندان پزشک های کره ★
Songhoon:
" منو یادت نمیاد ؟ کیم سونگهون ، همونی که اومدی دانشگاه و اولین روز با هم دوست شدیم "
Felix:
" اوه...یادم اومد...خوشحالم دوباره میبینمت ولی فعلن یکم سرم شلوغه بعدن با هم حرف میزنیم "
Songhoon:
" اوم...اوکی بیا این شماره منه میتونی داشته باشی بعدن بهت زنگ میزنم شمارت رو دارم "
Felix:
" نیازی نیست منم شمارت رو دارم...فعلن خدافظ"
فلیکس خدافظی کرد و سوار تاکسی شد آدرس رو داد و رفت سمت خونه هیونجین ؛ رسید چمدونمش رو برداشت و از دروازه رفت داخل در خونه رو باز کرد صدایی نمیومد رفت در اتاق هیونجین رو باز کرد دید که هیونجین روی تخت خوابیده ولی کل اتاق بوی گند ال.کل میده هیونجین با صدای در بلند شد و سریع نشست
" توکی ای ؟ اینجا چیکار میکنی ؟ چرا انقدر شبیه جوجه منی ؟ پوف توهم زدم ، نه زیادی واقعیه "
Felix:
" هی هوانگ هیونجین مگه بهت نگفتم م.س.ت نکن "
هیونجین به خودش اومد و خودش رو جمع و جور کرد فهمید که جوجه کوچولوش برگشته خونه
" ببخشید ، لینو هیونگ اومد خونم گفت بیا با هم م.س.ت کنیم ؛ خودش رفته تو یه اتاق دیگه خوابیده جیسونگ هم رفته تو اتاق تو خوابیده بقیه هم پراکنده شدن تو اتاق ها "
فیلیکس پوفی کشید و رفت بیرون چمدونش رو برد تو اتاق و آروم در رو بست تا جیسونگ بیدار نشه رفت تو حموم لباساش رو عوض کرد اومد بیرون و دستاش رو شست و شروع کرد درست کردن سوپ...
ادامه دارد...★
یک هفته از قانونی شدن نامزدی و ازدواج فیلیکس و هیونجین میگذشت هر دوتاشون حلقه توی دستشون بود و حلقه رو اصلا در نمیاوردن .
تقریبا ⁴ روزی میشد که فیلیکس رفته بود ايتاليا برای کار بیمارستان و قرارداد بستن با شرکت داروسازی ايتاليا ؛ قرار بود یه شعبه دیگه از بیمارستانشون رو تو ايتاليا افتتاح کنن فیلیکس به هیونجین گفته بود که تا یک ماه آینده نمیتونه بیاد کره و میخواست هیونجین رو سوپرایز کنه ؛ در طول این چند مدت کل کار هیونجین رفتن به کمپانی و م.س.ت کردن بود کاری که فیلیکس گفته بود هیونجین انجام نده .
>روز پنجشنبه ساعت ¹²:¹³ دقیقه نشستن هواپیما کره به ايتاليا روی زمین
فیلیکس از هواپیما پیاده شد و وسایلش رو تحویل گرفت داشت از فرودگاه خارج میشد که جلوی در یکی صداش کرد
" آقای لی فیلیکس؟ "
مرد موهای زنبقی رنگ داشت چهره فرد رو به روش براش آشنا بود ولی دقیقا یادش نمیومد که کی بود .
" بله خودم هستم بفرمایید ؟ "
★معرفی عضو جدید => کیم سونگهون : ²² ساله _ دندان پزشک _ هم دانشگاهی لی فیلیکس _ جزو بهترین دندان پزشک های کره ★
Songhoon:
" منو یادت نمیاد ؟ کیم سونگهون ، همونی که اومدی دانشگاه و اولین روز با هم دوست شدیم "
Felix:
" اوه...یادم اومد...خوشحالم دوباره میبینمت ولی فعلن یکم سرم شلوغه بعدن با هم حرف میزنیم "
Songhoon:
" اوم...اوکی بیا این شماره منه میتونی داشته باشی بعدن بهت زنگ میزنم شمارت رو دارم "
Felix:
" نیازی نیست منم شمارت رو دارم...فعلن خدافظ"
فلیکس خدافظی کرد و سوار تاکسی شد آدرس رو داد و رفت سمت خونه هیونجین ؛ رسید چمدونمش رو برداشت و از دروازه رفت داخل در خونه رو باز کرد صدایی نمیومد رفت در اتاق هیونجین رو باز کرد دید که هیونجین روی تخت خوابیده ولی کل اتاق بوی گند ال.کل میده هیونجین با صدای در بلند شد و سریع نشست
" توکی ای ؟ اینجا چیکار میکنی ؟ چرا انقدر شبیه جوجه منی ؟ پوف توهم زدم ، نه زیادی واقعیه "
Felix:
" هی هوانگ هیونجین مگه بهت نگفتم م.س.ت نکن "
هیونجین به خودش اومد و خودش رو جمع و جور کرد فهمید که جوجه کوچولوش برگشته خونه
" ببخشید ، لینو هیونگ اومد خونم گفت بیا با هم م.س.ت کنیم ؛ خودش رفته تو یه اتاق دیگه خوابیده جیسونگ هم رفته تو اتاق تو خوابیده بقیه هم پراکنده شدن تو اتاق ها "
فیلیکس پوفی کشید و رفت بیرون چمدونش رو برد تو اتاق و آروم در رو بست تا جیسونگ بیدار نشه رفت تو حموم لباساش رو عوض کرد اومد بیرون و دستاش رو شست و شروع کرد درست کردن سوپ...
ادامه دارد...★
۵.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.