fake kook
fake kook
part*42
یک هفته بعد
یک هفتست که از عمارت جونگکوک رفتم و یه اتاق کوچک برا خودم گرفتم متاسفانه فقط یه خیابون با خیابون عمارت جونگکوک فاصله داره
و تو یه رستوران هم کار میکنم نزدیک اتاقم هست دارم کم کم سعی میکنم که جونگکوک فراموش میکنم ولی اصلا نمیتونم همه خاطراتی
که باهاش داشتم فراموش کنم خیلی واقعا سخته
دلم خیلی خیلی براش تنگ شده حداقل دوست دارم از دور فقط ببینمش وایی دیر شد لباسمو پوشیدم رفتم سر کار تو رستوران داشتم کار میکردم یه ماشین مدل بالا مشکی یه زن ازش پیاده شد اومد سمت رستوران منو دید اومد سمتم وایی نه مامان جونگکوک بود
م: سلام ا.ت
ا.ت: سلام بفرمایید اینم منو
م: خب چی میخوری
ا.ت: شما باید انتخاب کنید
م: بیا بشین
ا.ت: بله
م:بشین
ا.ت: اتفاقی افتاده
م: برگرد
ا.ت: چرا
م: واقعا جونگکوک ناراحته مثل اینکه افسرده شده
ا.ت:من نمیتونم کاری کنم
م: چرا میتونی ا.ت عزیزم جونگکوک خیلی دوست داره اخه صدای گریه شو از اتاقش میشنوم
ا.ت: شاید بخاطر من نباشه
م:هرروز میاد پایین میگه ا.ت نیومد واقعا نمیدونم چش شده
ا.ت:من نمیتونم برگردم
م: مگه جونگکوک دوست نداری
با این حرفش یکم حالم بد شد
ا.ت: چرا دوسش دارم
م: جونگکوکم خیلی دوست داره اون واقعا برای انتقام نیست که تو پیششی بخاطر خودته
ا.ت: ولی زن دوم اقای جئون بهم گفت
م: چ او بهت گفت
ا.ت: اهمم
م: خیلی عوضیه من نمیدونم چه مشکلی با پسرم داره اخه
ا.ت: یعنی بهم دروغ گفته
م: معلومه
ا.ت:خب چرا
م: یه دشمنی با منو جونگکوک داره ولی نمیدونم میخواد چیکار کنه تو زیاد بهش محل نده خب کار خودتو بکن به جونگکوک هم میگم حواسش بیشتر بهت باشه
ا.ت: ولی
م: نگو که نمیخوای بیای
#کوک
#فیک
#سناریو
part*42
یک هفته بعد
یک هفتست که از عمارت جونگکوک رفتم و یه اتاق کوچک برا خودم گرفتم متاسفانه فقط یه خیابون با خیابون عمارت جونگکوک فاصله داره
و تو یه رستوران هم کار میکنم نزدیک اتاقم هست دارم کم کم سعی میکنم که جونگکوک فراموش میکنم ولی اصلا نمیتونم همه خاطراتی
که باهاش داشتم فراموش کنم خیلی واقعا سخته
دلم خیلی خیلی براش تنگ شده حداقل دوست دارم از دور فقط ببینمش وایی دیر شد لباسمو پوشیدم رفتم سر کار تو رستوران داشتم کار میکردم یه ماشین مدل بالا مشکی یه زن ازش پیاده شد اومد سمت رستوران منو دید اومد سمتم وایی نه مامان جونگکوک بود
م: سلام ا.ت
ا.ت: سلام بفرمایید اینم منو
م: خب چی میخوری
ا.ت: شما باید انتخاب کنید
م: بیا بشین
ا.ت: بله
م:بشین
ا.ت: اتفاقی افتاده
م: برگرد
ا.ت: چرا
م: واقعا جونگکوک ناراحته مثل اینکه افسرده شده
ا.ت:من نمیتونم کاری کنم
م: چرا میتونی ا.ت عزیزم جونگکوک خیلی دوست داره اخه صدای گریه شو از اتاقش میشنوم
ا.ت: شاید بخاطر من نباشه
م:هرروز میاد پایین میگه ا.ت نیومد واقعا نمیدونم چش شده
ا.ت:من نمیتونم برگردم
م: مگه جونگکوک دوست نداری
با این حرفش یکم حالم بد شد
ا.ت: چرا دوسش دارم
م: جونگکوکم خیلی دوست داره اون واقعا برای انتقام نیست که تو پیششی بخاطر خودته
ا.ت: ولی زن دوم اقای جئون بهم گفت
م: چ او بهت گفت
ا.ت: اهمم
م: خیلی عوضیه من نمیدونم چه مشکلی با پسرم داره اخه
ا.ت: یعنی بهم دروغ گفته
م: معلومه
ا.ت:خب چرا
م: یه دشمنی با منو جونگکوک داره ولی نمیدونم میخواد چیکار کنه تو زیاد بهش محل نده خب کار خودتو بکن به جونگکوک هم میگم حواسش بیشتر بهت باشه
ا.ت: ولی
م: نگو که نمیخوای بیای
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۱.۰k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.