رمآنمن و توبرآی همیشه
رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه
# part : ۱۹
از سر جات بلند شدی که ، کوک برگشت به سمتت که یهو .......
صورتتون باهم دیگه برخورد کرد ،
افتادی روی کوک که یهو لبت با لبش برخورد کرد
سریع از سرجات بلند شدی و دوییدی از اتاق بیرون و در رو پشت سرت بستی و به سمت دست شویی حرکت کردی ،
رفتی داخل دستشویی و یه ابی به صورتت زدی ، هنوزم باورت نمیشد که یه همچین اتفاقی افتاد
توی آینه به خودت زل زدی ولی فقط یه سوال
...............................
اومد داخل ذهنت ، اینکه الان که بخوای بری بیرون میخوای چیکار کنی ، میخوای جوابشو چی بدی ؟؟
هنوزم باورت نمیشد ، که دوباره این اتفاق برات افتاده
در دستشویی رو اروم باز کردی ، و به سمت اتاق رفتی ، در اتاق رو اروم باز کردی که دیدی کوک دست به سینه منتظرته
اخم هاش داخل هم بودن ، دست هاش بهم پیچیده بودن ، و نگاهش ؟؟؟
نگاهش از صد تا ، فش ، شکنجه و حتی حرف هم بدتر بود
یه قدم به سمت جلو رفتی که .........
اِدآمه دآرَد .........
# part : ۱۹
از سر جات بلند شدی که ، کوک برگشت به سمتت که یهو .......
صورتتون باهم دیگه برخورد کرد ،
افتادی روی کوک که یهو لبت با لبش برخورد کرد
سریع از سرجات بلند شدی و دوییدی از اتاق بیرون و در رو پشت سرت بستی و به سمت دست شویی حرکت کردی ،
رفتی داخل دستشویی و یه ابی به صورتت زدی ، هنوزم باورت نمیشد که یه همچین اتفاقی افتاد
توی آینه به خودت زل زدی ولی فقط یه سوال
...............................
اومد داخل ذهنت ، اینکه الان که بخوای بری بیرون میخوای چیکار کنی ، میخوای جوابشو چی بدی ؟؟
هنوزم باورت نمیشد ، که دوباره این اتفاق برات افتاده
در دستشویی رو اروم باز کردی ، و به سمت اتاق رفتی ، در اتاق رو اروم باز کردی که دیدی کوک دست به سینه منتظرته
اخم هاش داخل هم بودن ، دست هاش بهم پیچیده بودن ، و نگاهش ؟؟؟
نگاهش از صد تا ، فش ، شکنجه و حتی حرف هم بدتر بود
یه قدم به سمت جلو رفتی که .........
اِدآمه دآرَد .........
- ۱۰.۱k
- ۰۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط