عمارت کیم تهیونگ
#عمارت_کیم_تهیونگ
#پارت_۲۰
کوک:وقتی میگه ندزدیده یعنی ندزدیده.
داهیون:تو فقط یه هفته اس که دیدیش
فکر میکنی یه دختر پاک و معصومه
من چند ساله که میشناسمش یه مارمولکِ..
کوک:تهیونگ(با داد)
تهیونگ اومد جلو و دست داهیون رو گرفت
تهیونگ:عزیزم...
داهیون:دست به من نزن
کوک:تا آخر شب فرصت داری ازش عذرخواهی کنی وگرنه..
داهیون:وگرنه چی؟...میخوای چیکار کنی
تهیونگ؛داهیوون
من بین اون ها واستاده بودم و داشتم با بهت بهشون نگاه میکردم
_ببخشید..ببخشید داهیون
داهیون:اسم منو تو دهن نجست نیار
_آخه چرا؟؟(باگریه)
مگه من چیکار کردم؟...چرا انقد یهو باهام بد شدی داهیون...
داهیون:گفتم اسم منو تو دهنت نیار(با داد)
اومدم جلو که چیزی بگم یکی از ندیمه ها نفس نفس زنان اومد بین ما
+خانوم...خانوم..
پارچ کنار میز رو برداشت و تا ته سر کشید
+ساعت تون زیر تخت میونگ بوده
با تعجب بهش خیره شدم
_چی میگی.؟....میگم من دارم قسم میخورم اونو من برنداشتم...بخدا به مسیح قسم
به ...
داهیون:ببند دهنتو
کوک:تو ببند...هرچی میخوام مراعات ات رو کنم نمیزاری
داهیون:تو...تو فقط بخاطر یه رعیت هرزه داری سر من داد میکشی
کوک:آره...چون همین رعیت صدتا مثل تورو می ارزه
داهیون:ازت متنفرم کوک...ازت متنفرم
رو به ته گفت
کوک:ممنونم که این شب ها از من پذیرایی کردین...و برام زحمت کشیدین...
من و میونگ میخایم بریم...
میونگ
سریع بهش خیره شدم
کوک:بریم عزیزم؟
تا بخوام حرفی بزنم داهیون گفت
داهیون:کجا؟
#پارت_۲۰
کوک:وقتی میگه ندزدیده یعنی ندزدیده.
داهیون:تو فقط یه هفته اس که دیدیش
فکر میکنی یه دختر پاک و معصومه
من چند ساله که میشناسمش یه مارمولکِ..
کوک:تهیونگ(با داد)
تهیونگ اومد جلو و دست داهیون رو گرفت
تهیونگ:عزیزم...
داهیون:دست به من نزن
کوک:تا آخر شب فرصت داری ازش عذرخواهی کنی وگرنه..
داهیون:وگرنه چی؟...میخوای چیکار کنی
تهیونگ؛داهیوون
من بین اون ها واستاده بودم و داشتم با بهت بهشون نگاه میکردم
_ببخشید..ببخشید داهیون
داهیون:اسم منو تو دهن نجست نیار
_آخه چرا؟؟(باگریه)
مگه من چیکار کردم؟...چرا انقد یهو باهام بد شدی داهیون...
داهیون:گفتم اسم منو تو دهنت نیار(با داد)
اومدم جلو که چیزی بگم یکی از ندیمه ها نفس نفس زنان اومد بین ما
+خانوم...خانوم..
پارچ کنار میز رو برداشت و تا ته سر کشید
+ساعت تون زیر تخت میونگ بوده
با تعجب بهش خیره شدم
_چی میگی.؟....میگم من دارم قسم میخورم اونو من برنداشتم...بخدا به مسیح قسم
به ...
داهیون:ببند دهنتو
کوک:تو ببند...هرچی میخوام مراعات ات رو کنم نمیزاری
داهیون:تو...تو فقط بخاطر یه رعیت هرزه داری سر من داد میکشی
کوک:آره...چون همین رعیت صدتا مثل تورو می ارزه
داهیون:ازت متنفرم کوک...ازت متنفرم
رو به ته گفت
کوک:ممنونم که این شب ها از من پذیرایی کردین...و برام زحمت کشیدین...
من و میونگ میخایم بریم...
میونگ
سریع بهش خیره شدم
کوک:بریم عزیزم؟
تا بخوام حرفی بزنم داهیون گفت
داهیون:کجا؟
۸.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.