آیدل من پارت ۲۸
"چند روز بعد"
ا.ت: عا درسته امشب همون شبیه که قرار شد به شوگا جواب مثبت بدم
رونا: یااا میخای بگی فردا عروسیته؟؟
ا.ت: چرا تعجب میکنی؟؟
یونا: خب معلومه دختر عروسی شوگا هستا معلومه کلی از آیدلا قراره دعوت بشن و صد درصد ی عروسی شلوغ دارین بعد تو هنوز نوبت آرایشگاه هم نگرفتی؟؟ لباس عروس چی؟؟
راست میگفتن چرا اینا به فکر خودم نرسیده بود
ی لبخند زدم رو به دوتاشون
ا.ت: نه بابا فقد ی عروسی سادس دخترا
یونا: ولی عشقتون دو طرفس
پوف کلافه ای کشیدم و تماس تصویری رو قطع کردم
یکم به امشب فکر کردم و کم کم پاشدم تا ی لباس بپوشم و جواب اعتراف شوگا رو بدم
بعد از اینکه دوش گرفتم ی لباس سفید با دامن کوتاه مشکی پوشیدم
عطر زنونم رو روی بدنم اسپری کردم و راه افتادم
رستوران بزرگی بود یکم نگاه کردم که دیدم شوگا واسم دست بلند میکنه لبخند زدم و رفتم سمتش
شوگا: خوشگل شدی
ا.ت: توهم جذاب تر از قبل شدی
شوگا: چیزی میخوری؟
ا.ت: اوم هرچی واسه خودت سفارش دادی واسه منم بده
سکوت خیلی سنگین بود من خجالت میکشیدمو با دستام بازی میکردم شوگا هم دست به سینه بهم زل زده بود
ا.ت: عا
شوگا: عا
با تعجب نگاه هم کردیم
شوگا: تو اول بگو
ا.ت: نه نه نه تو اول بگو
یکم تو جاش تکون خورد
شوگا: خب.. درمورد پیشنهاد ازدواجم فکر کردی؟ ا.ت من مجبورت نمیکنم
ا.ت: من تموم فکرامو کردم.. من.. من قبول میکنم
از روی صندلی بلند شد و ی حلقهی نقره ای خیلی ظریف دستم کردو دستمو بو*سید
همه بلند شدن و واسمون دست میزدن
بعد از خوردن غذا از رستوران زدیم بیرون
ا.ت: ماشینت رو نیاوردی؟
شوگا: نه میخاستم بات پیاده روی کنم
ا.ت: اگه جواب منفی بت میدادم چی؟؟ اون موقع باید تنها پیاده روی میکردی
#آیدل_من
#𝒑𝒂𝒓𝒕_2۸
ا.ت: عا درسته امشب همون شبیه که قرار شد به شوگا جواب مثبت بدم
رونا: یااا میخای بگی فردا عروسیته؟؟
ا.ت: چرا تعجب میکنی؟؟
یونا: خب معلومه دختر عروسی شوگا هستا معلومه کلی از آیدلا قراره دعوت بشن و صد درصد ی عروسی شلوغ دارین بعد تو هنوز نوبت آرایشگاه هم نگرفتی؟؟ لباس عروس چی؟؟
راست میگفتن چرا اینا به فکر خودم نرسیده بود
ی لبخند زدم رو به دوتاشون
ا.ت: نه بابا فقد ی عروسی سادس دخترا
یونا: ولی عشقتون دو طرفس
پوف کلافه ای کشیدم و تماس تصویری رو قطع کردم
یکم به امشب فکر کردم و کم کم پاشدم تا ی لباس بپوشم و جواب اعتراف شوگا رو بدم
بعد از اینکه دوش گرفتم ی لباس سفید با دامن کوتاه مشکی پوشیدم
عطر زنونم رو روی بدنم اسپری کردم و راه افتادم
رستوران بزرگی بود یکم نگاه کردم که دیدم شوگا واسم دست بلند میکنه لبخند زدم و رفتم سمتش
شوگا: خوشگل شدی
ا.ت: توهم جذاب تر از قبل شدی
شوگا: چیزی میخوری؟
ا.ت: اوم هرچی واسه خودت سفارش دادی واسه منم بده
سکوت خیلی سنگین بود من خجالت میکشیدمو با دستام بازی میکردم شوگا هم دست به سینه بهم زل زده بود
ا.ت: عا
شوگا: عا
با تعجب نگاه هم کردیم
شوگا: تو اول بگو
ا.ت: نه نه نه تو اول بگو
یکم تو جاش تکون خورد
شوگا: خب.. درمورد پیشنهاد ازدواجم فکر کردی؟ ا.ت من مجبورت نمیکنم
ا.ت: من تموم فکرامو کردم.. من.. من قبول میکنم
از روی صندلی بلند شد و ی حلقهی نقره ای خیلی ظریف دستم کردو دستمو بو*سید
همه بلند شدن و واسمون دست میزدن
بعد از خوردن غذا از رستوران زدیم بیرون
ا.ت: ماشینت رو نیاوردی؟
شوگا: نه میخاستم بات پیاده روی کنم
ا.ت: اگه جواب منفی بت میدادم چی؟؟ اون موقع باید تنها پیاده روی میکردی
#آیدل_من
#𝒑𝒂𝒓𝒕_2۸
۳.۰k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱