تک پارتی•از......پارک جیمین
جیمین : آه اهم خب خب من اسمش رو اسمش رو
ات : اسمش رو چی
جیمین : پوف اسمش اته
ات تعجب کرده بود
و همونجا خیره ب زمین بود ک
جیمین : بهتره بری چون هوا سرده و دیروقت
ات : وایسا ! نمیخوای بابت کمکم چیزی بهم بدی
جیمین ک سوالی ب ات نگاه میکرد
ات : خببب بدون دستمزد نمیشه ک میشه
جیمین : چیزی آخه همرام نیست
ات : گردنبندت
جیمین ب گردنبند ی ک خود ات کنار ساحل صدف ها رو جمع کرده بود و براش ی گردنبد خوشگل درست کرده بود نگاه کرد
جیمین :ا این نمیشه
ات : چرا
جیمین : چون با اون تا الان زنده م
و سریع سوار ماشین شد و رفت
ات خیره ب رفتنش شد و بعد از چندمین سوار ماشین شد و ب سمت خونه رفت و همچنان خون گریه میکرد ب خونه رسید و درد قلبش نمیزاشت قدم برداره بعد از رفتن جیمین ات قلبش رو عمل کرد و خوب بود ولی نمیدونست چرا بعد سه سال دوباره درد میکنه قدمی ک بر میداشت خیلی درد قلبش رو بدتر میکرد و با همون حال رو تخت دراز کشید و پیراهن جیمین ک تو این سه سال اون رو تو آغوشش میگرفت و میخوابید رو بغل گرفت و برای همیشه چشماش رو بست
ات نمیدونست ک جیمین بخاطر عمل پیوند قلب اون مجبور بود از یونا پول بگیره و شرط اون هم این بود ک ات رو ول کنه و با اون ازدواج کنه .
شاید اگه جیمین حقیقت رو بهش میگفت اون آرومتر میخوابید ولی همیشه اونطوری ک میخوای پیش نمیره . و بعد از اون جیمین فقط ب امید اینکه دخترش رو بزرگ کنه زنده موند و اجازه داد تا دخترش با اون کسی ک میخواد ازدواج کنه و بعد از سال ها زندگی کردن بدون عشقش اونم پیش ات رفت
پایان ....
خب امیدوارم زیادی حالتون گرفته نباشه بلاخره همیشه ک نمیشه ته داستان خوب باشه😂
«درخواستی دایرکت »
ات : اسمش رو چی
جیمین : پوف اسمش اته
ات تعجب کرده بود
و همونجا خیره ب زمین بود ک
جیمین : بهتره بری چون هوا سرده و دیروقت
ات : وایسا ! نمیخوای بابت کمکم چیزی بهم بدی
جیمین ک سوالی ب ات نگاه میکرد
ات : خببب بدون دستمزد نمیشه ک میشه
جیمین : چیزی آخه همرام نیست
ات : گردنبندت
جیمین ب گردنبند ی ک خود ات کنار ساحل صدف ها رو جمع کرده بود و براش ی گردنبد خوشگل درست کرده بود نگاه کرد
جیمین :ا این نمیشه
ات : چرا
جیمین : چون با اون تا الان زنده م
و سریع سوار ماشین شد و رفت
ات خیره ب رفتنش شد و بعد از چندمین سوار ماشین شد و ب سمت خونه رفت و همچنان خون گریه میکرد ب خونه رسید و درد قلبش نمیزاشت قدم برداره بعد از رفتن جیمین ات قلبش رو عمل کرد و خوب بود ولی نمیدونست چرا بعد سه سال دوباره درد میکنه قدمی ک بر میداشت خیلی درد قلبش رو بدتر میکرد و با همون حال رو تخت دراز کشید و پیراهن جیمین ک تو این سه سال اون رو تو آغوشش میگرفت و میخوابید رو بغل گرفت و برای همیشه چشماش رو بست
ات نمیدونست ک جیمین بخاطر عمل پیوند قلب اون مجبور بود از یونا پول بگیره و شرط اون هم این بود ک ات رو ول کنه و با اون ازدواج کنه .
شاید اگه جیمین حقیقت رو بهش میگفت اون آرومتر میخوابید ولی همیشه اونطوری ک میخوای پیش نمیره . و بعد از اون جیمین فقط ب امید اینکه دخترش رو بزرگ کنه زنده موند و اجازه داد تا دخترش با اون کسی ک میخواد ازدواج کنه و بعد از سال ها زندگی کردن بدون عشقش اونم پیش ات رفت
پایان ....
خب امیدوارم زیادی حالتون گرفته نباشه بلاخره همیشه ک نمیشه ته داستان خوب باشه😂
«درخواستی دایرکت »
۶۹.۲k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.