p4☆
p4☆
میا: دایانا من باید برم مامانم خیلی نگرانه خیلی دیرم شده.
دایانا: باشه ادامشو فردا میگم.
میا و دایانا دوباره به زمان حال برگشتن.
میا: سلام مامان.
م. میا: تاحالا کجا بودی؟
میا: داشتم حیاط پشتی رو میگشتم هیچی..
م. میا: حتما الان خیلی گشنته..
میا: خیلیی
مامان: پس بشین غذاتو بیارم.
میا غذاشو خورد و رفت خوابید هین خوابیدن به حرف های دایانا فکر میکرد که خوابش برد.
فردا صبح::
میا: دوباره رفتم پیش دایانا تا بقیه داستانو تعریف کنه.
میا: دایانا سلام.. من اومدم.
دایانا: اوو سلام منتظرت بودم. بریم..
دایانا: خب داشتم میگفتم بعد مریض شدن مادرش مادرش بعد ۱ سال فوت کرد (دور از جون)
جعون دیگه هیچ امیدی برای زندگی نداشت و هر روز خودشو سرزنش میکرد حتی یکبار میخواست خودکشی کنه ولی کسی جز.....
لایک و کامتتت
میا: دایانا من باید برم مامانم خیلی نگرانه خیلی دیرم شده.
دایانا: باشه ادامشو فردا میگم.
میا و دایانا دوباره به زمان حال برگشتن.
میا: سلام مامان.
م. میا: تاحالا کجا بودی؟
میا: داشتم حیاط پشتی رو میگشتم هیچی..
م. میا: حتما الان خیلی گشنته..
میا: خیلیی
مامان: پس بشین غذاتو بیارم.
میا غذاشو خورد و رفت خوابید هین خوابیدن به حرف های دایانا فکر میکرد که خوابش برد.
فردا صبح::
میا: دوباره رفتم پیش دایانا تا بقیه داستانو تعریف کنه.
میا: دایانا سلام.. من اومدم.
دایانا: اوو سلام منتظرت بودم. بریم..
دایانا: خب داشتم میگفتم بعد مریض شدن مادرش مادرش بعد ۱ سال فوت کرد (دور از جون)
جعون دیگه هیچ امیدی برای زندگی نداشت و هر روز خودشو سرزنش میکرد حتی یکبار میخواست خودکشی کنه ولی کسی جز.....
لایک و کامتتت
۲.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.