p5
p5
دایانا: تنها کسی که هم نزاشت هم حالشو خوب کرد برادرش تهیونگ بود برخلاف ناتنی بودن باهم خیلی مهربون بودن.
حالا مسئله اینجاست که چرا دنیای خودشو مردگان گذاشت چون مذدمان زیادی کشته شدن و همچنین مادرش برای همین دنیای مردگان گذاشت.
ولی من هنوز همون جعون سابق رو یادم میاد مردی شاد و خوشحال بود.
میا: مگه تو هم اونجا زندگی میکردی؟
دایانا: اره ولی منو تبعید کرد.
حالا هم کمی از شهر خودمون بگم این شهر درسته اسمش متروکس ولی اسم قبلیش مروارید سفید بود چون مردمان آنجا پوست سفید و همیشه لباس های سفید میپوشیدن.
ولی جعون برای یک مشکل مجبور شد اینجا رو به همراه یک جادوگر طلسم کنه و مردمان شهر هم کاملا عجیب شدن
برای همین اسم این شهر متروکه شده..
طوری که همه ی آدم های شهر های دیگه از اینجا میترسیدن..
میا: کسی برای باطل کردن این طلسم تلاش نکرده؟
دایانا: نه فعلا..
میا: پس من میرم و طلسم رو باطل میکنم..
دایانا: علاوه بر کنجکاو بودن شجاع هم هستی..
ویو دایانا: مثل پدرتی..
میا: کجا میتونم دنیای مردگانو پیدا کنم؟
دایانا: یه دنیا در جنوب کره زمین.
ویو راوی: میا دوبارع به زمان حال برگشت..
و رفت و وسایل هاشو جمع کرد.
مامان: دخترم کجا داری میری؟
میا: مامان داستانش خیلی طولانیه وقتی برگشتم برات تعریف میکنم.
مامان: لااقل بگو کجا میری؟
میا: جنوب.
مامان: کی میرسی؟
میا: نمیدونم شاید ۴،۵روز دیگه..
مامان: هر وقت رسیدی بهم زنگ بزن باشه؟
میا: باشه مامان. خدافظ
مامان: خدا به همرات
بعد ۵ روز:
بعد ۵ روز میا به دنیای مردگان رسید. میا با کلی زحمت و پرس و جو تونست قصر کوکو پیدا کنه.
دایانا: تنها کسی که هم نزاشت هم حالشو خوب کرد برادرش تهیونگ بود برخلاف ناتنی بودن باهم خیلی مهربون بودن.
حالا مسئله اینجاست که چرا دنیای خودشو مردگان گذاشت چون مذدمان زیادی کشته شدن و همچنین مادرش برای همین دنیای مردگان گذاشت.
ولی من هنوز همون جعون سابق رو یادم میاد مردی شاد و خوشحال بود.
میا: مگه تو هم اونجا زندگی میکردی؟
دایانا: اره ولی منو تبعید کرد.
حالا هم کمی از شهر خودمون بگم این شهر درسته اسمش متروکس ولی اسم قبلیش مروارید سفید بود چون مردمان آنجا پوست سفید و همیشه لباس های سفید میپوشیدن.
ولی جعون برای یک مشکل مجبور شد اینجا رو به همراه یک جادوگر طلسم کنه و مردمان شهر هم کاملا عجیب شدن
برای همین اسم این شهر متروکه شده..
طوری که همه ی آدم های شهر های دیگه از اینجا میترسیدن..
میا: کسی برای باطل کردن این طلسم تلاش نکرده؟
دایانا: نه فعلا..
میا: پس من میرم و طلسم رو باطل میکنم..
دایانا: علاوه بر کنجکاو بودن شجاع هم هستی..
ویو دایانا: مثل پدرتی..
میا: کجا میتونم دنیای مردگانو پیدا کنم؟
دایانا: یه دنیا در جنوب کره زمین.
ویو راوی: میا دوبارع به زمان حال برگشت..
و رفت و وسایل هاشو جمع کرد.
مامان: دخترم کجا داری میری؟
میا: مامان داستانش خیلی طولانیه وقتی برگشتم برات تعریف میکنم.
مامان: لااقل بگو کجا میری؟
میا: جنوب.
مامان: کی میرسی؟
میا: نمیدونم شاید ۴،۵روز دیگه..
مامان: هر وقت رسیدی بهم زنگ بزن باشه؟
میا: باشه مامان. خدافظ
مامان: خدا به همرات
بعد ۵ روز:
بعد ۵ روز میا به دنیای مردگان رسید. میا با کلی زحمت و پرس و جو تونست قصر کوکو پیدا کنه.
۴.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.