🌱
🌱
باد زد، پرده کمی جست زِ جا
غرِّشی کرد هوا
و زمین خیس شد از اشک بهار
سِهره ها زیرِ یکی سقف شدند،
حوض سرشار ز اشک ،
ماهیِ سرخ در این سرخ_هوا ،
یاد در یارِ سفرکرده فکند؛
.
"کای بمیری تو بهار
چه غریبانه ستاندی زِ من آن یارِ عزیز
هفت سینَت بی سین!
گافِ گل ماهی من را به تو چه؟
میمِ ماهِ رویِ آن را تو چه کار؟
هفت سینت بی سین!
ای بمیری تو بهار"
.
من دلم سخت گرفت
بند آمد نفسِ اشکِ بهار
آفتاب از پسِ ابری برخاست
قوسی از رنگ در آن سو رو شد
و درخشید بهار...
بویِ گیلاس آمد
بویِ یک دشت پر از یاس آمد
شبنمی روی گلِ بابونهست؛
رخِ الماس آمد...
.
باد زد پرده کمی جست زجا
بویِ نم ، بویِ بهار،
بویِ پیراهنِ یار،
بویِ نارنج گرفتهست هوا...
چه دلم خواست تو را...
.
.
#مرتضی_قرائی
باد زد، پرده کمی جست زِ جا
غرِّشی کرد هوا
و زمین خیس شد از اشک بهار
سِهره ها زیرِ یکی سقف شدند،
حوض سرشار ز اشک ،
ماهیِ سرخ در این سرخ_هوا ،
یاد در یارِ سفرکرده فکند؛
.
"کای بمیری تو بهار
چه غریبانه ستاندی زِ من آن یارِ عزیز
هفت سینَت بی سین!
گافِ گل ماهی من را به تو چه؟
میمِ ماهِ رویِ آن را تو چه کار؟
هفت سینت بی سین!
ای بمیری تو بهار"
.
من دلم سخت گرفت
بند آمد نفسِ اشکِ بهار
آفتاب از پسِ ابری برخاست
قوسی از رنگ در آن سو رو شد
و درخشید بهار...
بویِ گیلاس آمد
بویِ یک دشت پر از یاس آمد
شبنمی روی گلِ بابونهست؛
رخِ الماس آمد...
.
باد زد پرده کمی جست زجا
بویِ نم ، بویِ بهار،
بویِ پیراهنِ یار،
بویِ نارنج گرفتهست هوا...
چه دلم خواست تو را...
.
.
#مرتضی_قرائی
۴۲۳
۲۶ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.