(دوست داشتنی) پارت 31
(دوست داشتنی) پارت 31
ا.ت: نه خودم میتونم
بیارم
تهیونگ: باشه مراقب باش
ا.ت(لبخند زد)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
جونگکوک
کوک: یه لحظه یه تلفن
ضرور دارم
زدم میام
تهیونگ: باشه
رفتم تو آشپز خونه
تلفنم و زدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
میخواستم برم یخ بیارم
که بریزم تو شربتا اولین
بارم بود با این کفش پاشنه
بلند میرفتم پام لیز خورد
افتادم یکی از پشت منو
گرفت فکر کردم تهیونگه
دیدم نه تهیونگ نیست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ
تهیونگ: ببخشید من برم
ببینم ا.ت نیومد سریع بر
میگردم
رفتم دیدم ا.ت تو بغل
جونگکوک
تهیونگ: چیکار میکنید
#تهیونگ
#فیک
ا.ت: نه خودم میتونم
بیارم
تهیونگ: باشه مراقب باش
ا.ت(لبخند زد)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
جونگکوک
کوک: یه لحظه یه تلفن
ضرور دارم
زدم میام
تهیونگ: باشه
رفتم تو آشپز خونه
تلفنم و زدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
میخواستم برم یخ بیارم
که بریزم تو شربتا اولین
بارم بود با این کفش پاشنه
بلند میرفتم پام لیز خورد
افتادم یکی از پشت منو
گرفت فکر کردم تهیونگه
دیدم نه تهیونگ نیست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ
تهیونگ: ببخشید من برم
ببینم ا.ت نیومد سریع بر
میگردم
رفتم دیدم ا.ت تو بغل
جونگکوک
تهیونگ: چیکار میکنید
#تهیونگ
#فیک
۱۵.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.