ارسلان: تایی رسیدیم بام متوجه دیانا شدم که خواب بود.... ا
ارسلان: تایی رسیدیم بام متوجه دیانا شدم که خواب بود.... ای بابا از دست این خانوم کوچولو .... رفتم سمت خونه هنوز خواب خواب بود.... بغلش کردم موهاش رو دستم بود ... دلم براش ضعف میکرد .... بردمش بالا تو اتاق و
( فردا صبح )
ارسلان: دیانا
دیانا: جانم
ارسلان: نظرت چیه فردا شب خم عقد کنیم خم عروسی ؟
دیانا: نمیدونم
ارسلان: آماده شو بریم خرید
دیانا: اوکی .... رفتم تو اتاق و یه لباس کوتاه پوشیدم و یه شلوار مام و یه شال یاسی و رفتم بیرون ارسلان هم یه لباس ساده پوشیده بود ..... حرکت کردیم سمت مزون و چند تا لباس دیدیم که .....
ارسلان: دیانا این قشنگ نیس ؟
دیانا: اینن؟ خیلی خوشکلههه
ارسلان: دیانا زنگ بزن با بچه ها هم بیان
دیانا: باشه ... زنگ زدم نیکا .
نیکا : جونم اجی
دیانا: نیکا ما تو مزون ویکتوریا هستیم واسه فرده شب لباس بخریم شما هم بیاین با بچه ها
نیکا : دیا اومدین؟
دیانا: آره فقط بیاین شما بدویین باییی....
ارسلان: چی شد
دیانا: الان میان.... ۲۰ مین بعد رسیدن مهشاد با محراب بود و نیکا با متین و پانیذ با ممد
نیکا : اجی فردا شب چخبره
دیانا: قراره عروسی بگیریم
نیکا : آخ جوننن
دیانا: دخترا با من بودن و پسرا با ارسلان بلاخره تموم شد و منم دوتا لباس خریدم یکی واسه عقد که توی محضر بود یکی هم واسه شبش که عروسی بود ( میزارم عکس )
( فردا صبح )
ارسلان: دیانا
دیانا: جانم
ارسلان: نظرت چیه فردا شب خم عقد کنیم خم عروسی ؟
دیانا: نمیدونم
ارسلان: آماده شو بریم خرید
دیانا: اوکی .... رفتم تو اتاق و یه لباس کوتاه پوشیدم و یه شلوار مام و یه شال یاسی و رفتم بیرون ارسلان هم یه لباس ساده پوشیده بود ..... حرکت کردیم سمت مزون و چند تا لباس دیدیم که .....
ارسلان: دیانا این قشنگ نیس ؟
دیانا: اینن؟ خیلی خوشکلههه
ارسلان: دیانا زنگ بزن با بچه ها هم بیان
دیانا: باشه ... زنگ زدم نیکا .
نیکا : جونم اجی
دیانا: نیکا ما تو مزون ویکتوریا هستیم واسه فرده شب لباس بخریم شما هم بیاین با بچه ها
نیکا : دیا اومدین؟
دیانا: آره فقط بیاین شما بدویین باییی....
ارسلان: چی شد
دیانا: الان میان.... ۲۰ مین بعد رسیدن مهشاد با محراب بود و نیکا با متین و پانیذ با ممد
نیکا : اجی فردا شب چخبره
دیانا: قراره عروسی بگیریم
نیکا : آخ جوننن
دیانا: دخترا با من بودن و پسرا با ارسلان بلاخره تموم شد و منم دوتا لباس خریدم یکی واسه عقد که توی محضر بود یکی هم واسه شبش که عروسی بود ( میزارم عکس )
۳۱.۰k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.