انتقام *پارت ۱۰*
انتقام *پارت ۱۰*
خیلی ولی نمیدونم وقتی اومدم سر کار فقط فکرم مشغول کار بود نه میدونستم بابام کیه نه میدونستم که دنبال کی هستم من واقعا نمیدونم عشق چیه ولی میخوام ی بار امتحانش کنم
*هان چشماش رو باز کرد*
هان:چطوره با من امتحان کنی
ات:تو بیدار بودی؟
هان:آره
ات:اممم
هان:ی بار فقط امتحان کن
ات:مطمئنی که از پسم بر میای؟
هان:آره
ات:پس باشه
هان:واییییییییییی ممنون
*شوگا اومد تو اتاق*
هان:هیونگ
شوگا:بله ؟
هان:....
ات:خب ما ...
شوگا:بگین الان زهره ترک میشم
هان:ما عاشق هم شدیم
شوگا:واو *دست زد*مبارکه
ات:تو راضی ای؟
شوگا:چرا که نه از هان بهتر کی باشه
هان:ممنون
شوگا:بخاطر همین اون سوال رو پرسیدی
ات:نه واقعا بخاطر اون نبود
شوگا:این دوتا عاشق همو نمیبوسن؟
ات:شوگا منحرف نشو عروسی نکردیم که
شوگا:هان میخوای حرف هیونگ ت رو زمین بندازی؟
هان:من حرفی ندارم
ات:اههه آخه
شوگا:فقط انجام بده اوکی؟
ات:باشه
*همو بوسیدن الان جدا نمیشن*
شوگا:بسه من گفتم ی بوسه نگفتم همو بخورین بسه ول کن
*جدا شدن*
هان:ببخشید جو گرفتم😅
سوگا:تو جو نگیر
ات:خب بریم بخوابیم دیر وقته
فردا/:
ات:شوگا من میرم تو هم پیش هان بمون اوکی بهش چیزای بد یاد ندی بیام ببینم منحرف شده
شوگا:نه نگران نباش
ات:چیزی هم شد هم به دکترش بگو و هم به من زنگ بزن
شوگا:اوکی فقط برو
هان:باییی
ات:باییی
*ات رفت*
شوگا:هان
هان:بله
شوگا:تو واقعا چیه ات رودوست داری
هان:خب
شوگا:اوکی تو نمیگی پس فردا ات رو گرفتی چطور بچه دار شی؟
هان:آخه تا اون زمان یاد میگیرم
شوگا:نشد میخوای بهت یاد بدم
هان:الان ات گفت چیزای بد یادم ندی
شوگا:اوکی پس فردا بچه مشکل داشت با من نیس
هان:نه توروخدا بگو
شوگا:اوکی خب اول باید ......
اداره/:
جونگ:سونبه هان چطوره؟
ات:خوبه
ووک:خب باید چیکار کنیم؟
ات:چی رو چیکار کنیم
ووک:همین سونگ هیونگ رو
ات:دوباره چیزی شده ؟
ووک:نه ولی کلا نمیاد بیرون
ات:واقعا؟
ووک:آره
ات:پرونده جدیدی نیس؟
ووک:نه
جونگ:رعیسم ب هوش اومده ها ولی دکتر میگه باید بیشتر بمونه
ات:هعیییی
ووک:بچه ها نظرتون ی سوجو بخوریم.؟
جونگ:عالیه نظر تو چیه ات
ات:خوبه
جونگ:پس میرم بخرم
بیمارستان/:
شوگا:تموم شد
هان:مطمئنی اینطور کنم خوبه؟
شوگا:آره هم لذتش بیشتره و هم دردش
هان:اون درده بیشترش مال کیه؟
شوگا:خب تو
هان:اوکی ولی چرا اینا رو به من یاد میدی؟
شوگا:من عادت دارم .
هان:آها راستی تو قرار گزاشتی؟
شوگا:آره گزاشتم ولی خیانت کرد
هان:اخییی باش یکی دیگه پیدا میکنی
شوگا:نه دیگه نمیخوام
هان:یعنی چی نمیخوای
شوگا:نمیتونم اعتماد. کنم
هان:اوکی هر جور راحتی
شوگا:میخوای ی مدل دیگه ش هم بگم؟
هان:بگووووو
وقت کاری ات تموم شد و بعد حرف های شوگا اود بیمارستان/:
ات:سلام
خیلی ولی نمیدونم وقتی اومدم سر کار فقط فکرم مشغول کار بود نه میدونستم بابام کیه نه میدونستم که دنبال کی هستم من واقعا نمیدونم عشق چیه ولی میخوام ی بار امتحانش کنم
*هان چشماش رو باز کرد*
هان:چطوره با من امتحان کنی
ات:تو بیدار بودی؟
هان:آره
ات:اممم
هان:ی بار فقط امتحان کن
ات:مطمئنی که از پسم بر میای؟
هان:آره
ات:پس باشه
هان:واییییییییییی ممنون
*شوگا اومد تو اتاق*
هان:هیونگ
شوگا:بله ؟
هان:....
ات:خب ما ...
شوگا:بگین الان زهره ترک میشم
هان:ما عاشق هم شدیم
شوگا:واو *دست زد*مبارکه
ات:تو راضی ای؟
شوگا:چرا که نه از هان بهتر کی باشه
هان:ممنون
شوگا:بخاطر همین اون سوال رو پرسیدی
ات:نه واقعا بخاطر اون نبود
شوگا:این دوتا عاشق همو نمیبوسن؟
ات:شوگا منحرف نشو عروسی نکردیم که
شوگا:هان میخوای حرف هیونگ ت رو زمین بندازی؟
هان:من حرفی ندارم
ات:اههه آخه
شوگا:فقط انجام بده اوکی؟
ات:باشه
*همو بوسیدن الان جدا نمیشن*
شوگا:بسه من گفتم ی بوسه نگفتم همو بخورین بسه ول کن
*جدا شدن*
هان:ببخشید جو گرفتم😅
سوگا:تو جو نگیر
ات:خب بریم بخوابیم دیر وقته
فردا/:
ات:شوگا من میرم تو هم پیش هان بمون اوکی بهش چیزای بد یاد ندی بیام ببینم منحرف شده
شوگا:نه نگران نباش
ات:چیزی هم شد هم به دکترش بگو و هم به من زنگ بزن
شوگا:اوکی فقط برو
هان:باییی
ات:باییی
*ات رفت*
شوگا:هان
هان:بله
شوگا:تو واقعا چیه ات رودوست داری
هان:خب
شوگا:اوکی تو نمیگی پس فردا ات رو گرفتی چطور بچه دار شی؟
هان:آخه تا اون زمان یاد میگیرم
شوگا:نشد میخوای بهت یاد بدم
هان:الان ات گفت چیزای بد یادم ندی
شوگا:اوکی پس فردا بچه مشکل داشت با من نیس
هان:نه توروخدا بگو
شوگا:اوکی خب اول باید ......
اداره/:
جونگ:سونبه هان چطوره؟
ات:خوبه
ووک:خب باید چیکار کنیم؟
ات:چی رو چیکار کنیم
ووک:همین سونگ هیونگ رو
ات:دوباره چیزی شده ؟
ووک:نه ولی کلا نمیاد بیرون
ات:واقعا؟
ووک:آره
ات:پرونده جدیدی نیس؟
ووک:نه
جونگ:رعیسم ب هوش اومده ها ولی دکتر میگه باید بیشتر بمونه
ات:هعیییی
ووک:بچه ها نظرتون ی سوجو بخوریم.؟
جونگ:عالیه نظر تو چیه ات
ات:خوبه
جونگ:پس میرم بخرم
بیمارستان/:
شوگا:تموم شد
هان:مطمئنی اینطور کنم خوبه؟
شوگا:آره هم لذتش بیشتره و هم دردش
هان:اون درده بیشترش مال کیه؟
شوگا:خب تو
هان:اوکی ولی چرا اینا رو به من یاد میدی؟
شوگا:من عادت دارم .
هان:آها راستی تو قرار گزاشتی؟
شوگا:آره گزاشتم ولی خیانت کرد
هان:اخییی باش یکی دیگه پیدا میکنی
شوگا:نه دیگه نمیخوام
هان:یعنی چی نمیخوای
شوگا:نمیتونم اعتماد. کنم
هان:اوکی هر جور راحتی
شوگا:میخوای ی مدل دیگه ش هم بگم؟
هان:بگووووو
وقت کاری ات تموم شد و بعد حرف های شوگا اود بیمارستان/:
ات:سلام
۷.۴k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.