پدر خوانده پارت ۸
براید استایل بغلش کردم و سوار ماشینم کردم که بیدار شد
ات:اوه رسیدیم
کوک:آره عروسک بابا
ویوات: رسیدیم هتل ساکمو باز کردم کوک وسایلمو چیدم هتل دو خوابه بود رفتم از اتاق بیرون و نشستم روی مبل
کوک:خبببب حالا کجا میخواید برید؟
یونا: ات بریم ساحل؟
ات:ایووووللللل بریمممم مثل جت رفتم سمت ماشین
کوک:نمیدونستم انقدر خوشحال میشه*خنده* ات عاشق آبه ولی این خیلی غیر منتظره بود
یونا:پس چی*خنده* حالا بریم
ویو کوک: سوار ماشین شدم و ساحل نگه داشتم ات کفشاش در آورد و رفت توی آب و با پاهاش آب رو به بالا میریخت روی موهاش قطراتی آب بود نمیتونستن نگاهم رو از روش بردارم که یونا هولش داد توی آب و هر دو با هم خندیدن اونم یونا رو هل داد توی آب د شروع کردن به آب بازی .... از آب اومدن بیرون و روی شنا نشستن...
کوک: ات برو لباستو عوض کن
ات:عام رفتم ولی یادم رفته کیف لباسام رو بیارم
کوک:از دست تو بچه
ویو کوک: لباس خودم رو در اوردم و انداختم توی دلش
کوک: پاشو اینو بپوش
ات:ولی خودت چی؟
کوک:من مشکلی نیست بیا نزدیک ماشین تا حوله رو بدم بهت
ات:باشه
ویو کوک: حوله رو از توی ماشین برداشتم و دور بدنش گرفتم تا لباسش رو در بیاره...فاصله بینمون خیلی کم بود چرا دارم داغ میکنم ....لباسو پوشید و از زیر حوله اومد بیرون پاهای سفیدش کاملا مشخص بود یکم اعصبانی شدم ولی دیگه چاره ای نبود
سه تامون با هم نشستیم ری شنا یونا سرش رو گذاشت روی شونه ی برهنم ات هم بلند شد و داشت برای خودش راه میرفت
ویو ات:خیلی مشخص بود یونا از بابا خوشش میاد منم بلند شدم رفتم تا اونا یکم خلوت کنن پاهام رو زیر ماسه های خنک فشار میدادم حس خیلی خوبیه
( من که عاشقشم) داشتم به آب نگاه میکردم و راه میرفتم که به یه نفر خوردم و خواستم بیوفتم که گرفتم اومدم بالا دیدم لوکاس محکم بغلش کردم
ات:تو اینجا چیکار میکنی؟
لوکا: مامان و بابام اومدن منم خواستم بیام تو چی؟
ات:باری این یک هفته تعطیلی بابام اومددم اینجا
لوکا:اوه امید وارم دیگه عصبی نباشه*خنده *
( عشقم هست تو فقد برو نزدیکش بزنه پارت کنه)
ات:نه بابا این چه حرفیه خب چخبرا؟
لوکا:هیچی خبرا که پیش شماست راستی این چیه پوشیدی؟
ات:لباس بابامه*خنده* رفتم توی آب بعد یادم رفت لباس بیارم بابا هم لباسش رو داد به من
لوکا: واو*خنده*
ویو ات: با لوکا همونطور که راه میرفتیم حرف هم میزدیم خسته شدیم و روی ماسه ها نشستیم که دیدم بابا و یونا دارن ....
ات:اوه رسیدیم
کوک:آره عروسک بابا
ویوات: رسیدیم هتل ساکمو باز کردم کوک وسایلمو چیدم هتل دو خوابه بود رفتم از اتاق بیرون و نشستم روی مبل
کوک:خبببب حالا کجا میخواید برید؟
یونا: ات بریم ساحل؟
ات:ایووووللللل بریمممم مثل جت رفتم سمت ماشین
کوک:نمیدونستم انقدر خوشحال میشه*خنده* ات عاشق آبه ولی این خیلی غیر منتظره بود
یونا:پس چی*خنده* حالا بریم
ویو کوک: سوار ماشین شدم و ساحل نگه داشتم ات کفشاش در آورد و رفت توی آب و با پاهاش آب رو به بالا میریخت روی موهاش قطراتی آب بود نمیتونستن نگاهم رو از روش بردارم که یونا هولش داد توی آب و هر دو با هم خندیدن اونم یونا رو هل داد توی آب د شروع کردن به آب بازی .... از آب اومدن بیرون و روی شنا نشستن...
کوک: ات برو لباستو عوض کن
ات:عام رفتم ولی یادم رفته کیف لباسام رو بیارم
کوک:از دست تو بچه
ویو کوک: لباس خودم رو در اوردم و انداختم توی دلش
کوک: پاشو اینو بپوش
ات:ولی خودت چی؟
کوک:من مشکلی نیست بیا نزدیک ماشین تا حوله رو بدم بهت
ات:باشه
ویو کوک: حوله رو از توی ماشین برداشتم و دور بدنش گرفتم تا لباسش رو در بیاره...فاصله بینمون خیلی کم بود چرا دارم داغ میکنم ....لباسو پوشید و از زیر حوله اومد بیرون پاهای سفیدش کاملا مشخص بود یکم اعصبانی شدم ولی دیگه چاره ای نبود
سه تامون با هم نشستیم ری شنا یونا سرش رو گذاشت روی شونه ی برهنم ات هم بلند شد و داشت برای خودش راه میرفت
ویو ات:خیلی مشخص بود یونا از بابا خوشش میاد منم بلند شدم رفتم تا اونا یکم خلوت کنن پاهام رو زیر ماسه های خنک فشار میدادم حس خیلی خوبیه
( من که عاشقشم) داشتم به آب نگاه میکردم و راه میرفتم که به یه نفر خوردم و خواستم بیوفتم که گرفتم اومدم بالا دیدم لوکاس محکم بغلش کردم
ات:تو اینجا چیکار میکنی؟
لوکا: مامان و بابام اومدن منم خواستم بیام تو چی؟
ات:باری این یک هفته تعطیلی بابام اومددم اینجا
لوکا:اوه امید وارم دیگه عصبی نباشه*خنده *
( عشقم هست تو فقد برو نزدیکش بزنه پارت کنه)
ات:نه بابا این چه حرفیه خب چخبرا؟
لوکا:هیچی خبرا که پیش شماست راستی این چیه پوشیدی؟
ات:لباس بابامه*خنده* رفتم توی آب بعد یادم رفت لباس بیارم بابا هم لباسش رو داد به من
لوکا: واو*خنده*
ویو ات: با لوکا همونطور که راه میرفتیم حرف هم میزدیم خسته شدیم و روی ماسه ها نشستیم که دیدم بابا و یونا دارن ....
۴۷.۱k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.