پرستار بچم پارت ۳۲
ویو کوک: دیگه نفسی برای هیچ کدوممون نمونده بود ازش جدا شدم لباش پاره شده بود شلوارمو در اوردم
(صلوات) و روش نیم خیز شدم بند سو*تینش رو پایین دادم و لبام رو بهش چسبوندم و وحشیانه مارو میکردم
ات:اههه بسه دیگه لطفا
کوک:بیب خیلی وقته دلم میخواد اینکارو بکنم دیگه نمیزارم ازم بگیریش
×پرش زمانی(صبح)
ویو ات:بیدار شدم دیدم توی اتاق جونگکوکم اونم بدون لباس با مروری اتفاقات دیشب صورتم سرخ شد اما خداروشکر پیش نرفت خواستم بلند شم که جونگکوک گرفتم و افتادم روی بدنش چشمای بستش یکم باز کرد و نیم نگاهی بهم انداخت و محکم کشیدم توی بغلش و موهام رو بوسید
کوک: کجا میخوای بری تازه بدستت اوردم
ات:میخوام...لباس بپوشم
کوک:امروز همچی تعطیله تو امروز پیشم میمونی بدون لباس
ات: ولی چرا
کوک:مگه نگفتی دوسم داری
ات:چرا*سرخ شدن صورتت*
کوک:پس میخوام بیشتر باهات وقت بگذرونم، انقدر از من خجالت نکش آخرش باید مال من بشی من دیشب بخاطر خودت کاری نکردم
ات:باشه*خیلی خیلی ارومممم*
کوک: حالا یه بوس بده بهم
ات:یااا لبام داغون شد بدن بنفش کردی ول نمیکنیییی
کوک:هوم وایسا ببینم
پتو رو از روی بدنش کنار زدم و بندشو پایین دادم
ات:یاا داری چیکار میکنی
کوک:خودت میگی بنفش شده میخوام ببینم
ات:نمیخوام ببینی
کوک: انگار باید تنبیه کنم تا دیگه خجالت نکشی
تا گفتم تنبیه گوشه لبش رو لای دندونش داداومدم نزدیک تر و چونش گرفتم
کوک:اینکارو نکن
ات:چرا؟
کوک:فقد من حق دارم با اون لبا اینکارو بکنم
ات: الان داری میگی مال توئه؟
کوک:یس بیب
ات:جدی؟ پس فقد منم حق دارم بدنت رو ببینم نه کس دیگه ای
کوک:کوچولوی غیرتی من باشه
ات:من کوچولو نیستم
کوک:کوچولویی
ات:نیسم
کوک:هستی
ات: جدی؟ پس میرم جیهو رو بوس میکنم
کوک:یبار دیگه بگو
ات:جیهو رو بوس میکنمممم
ویو ات:دیکه کوک چیزی نگفت اما عصبی نگام میکرد از روی تخت بلند شد و رفت خواست از اتاق بره بیرون که پریدم روش و لباش رو بوسیدم
ات:پسر دل نازک *خنده* داشتم شوخی میکردم
(صلوات) و روش نیم خیز شدم بند سو*تینش رو پایین دادم و لبام رو بهش چسبوندم و وحشیانه مارو میکردم
ات:اههه بسه دیگه لطفا
کوک:بیب خیلی وقته دلم میخواد اینکارو بکنم دیگه نمیزارم ازم بگیریش
×پرش زمانی(صبح)
ویو ات:بیدار شدم دیدم توی اتاق جونگکوکم اونم بدون لباس با مروری اتفاقات دیشب صورتم سرخ شد اما خداروشکر پیش نرفت خواستم بلند شم که جونگکوک گرفتم و افتادم روی بدنش چشمای بستش یکم باز کرد و نیم نگاهی بهم انداخت و محکم کشیدم توی بغلش و موهام رو بوسید
کوک: کجا میخوای بری تازه بدستت اوردم
ات:میخوام...لباس بپوشم
کوک:امروز همچی تعطیله تو امروز پیشم میمونی بدون لباس
ات: ولی چرا
کوک:مگه نگفتی دوسم داری
ات:چرا*سرخ شدن صورتت*
کوک:پس میخوام بیشتر باهات وقت بگذرونم، انقدر از من خجالت نکش آخرش باید مال من بشی من دیشب بخاطر خودت کاری نکردم
ات:باشه*خیلی خیلی ارومممم*
کوک: حالا یه بوس بده بهم
ات:یااا لبام داغون شد بدن بنفش کردی ول نمیکنیییی
کوک:هوم وایسا ببینم
پتو رو از روی بدنش کنار زدم و بندشو پایین دادم
ات:یاا داری چیکار میکنی
کوک:خودت میگی بنفش شده میخوام ببینم
ات:نمیخوام ببینی
کوک: انگار باید تنبیه کنم تا دیگه خجالت نکشی
تا گفتم تنبیه گوشه لبش رو لای دندونش داداومدم نزدیک تر و چونش گرفتم
کوک:اینکارو نکن
ات:چرا؟
کوک:فقد من حق دارم با اون لبا اینکارو بکنم
ات: الان داری میگی مال توئه؟
کوک:یس بیب
ات:جدی؟ پس فقد منم حق دارم بدنت رو ببینم نه کس دیگه ای
کوک:کوچولوی غیرتی من باشه
ات:من کوچولو نیستم
کوک:کوچولویی
ات:نیسم
کوک:هستی
ات: جدی؟ پس میرم جیهو رو بوس میکنم
کوک:یبار دیگه بگو
ات:جیهو رو بوس میکنمممم
ویو ات:دیکه کوک چیزی نگفت اما عصبی نگام میکرد از روی تخت بلند شد و رفت خواست از اتاق بره بیرون که پریدم روش و لباش رو بوسیدم
ات:پسر دل نازک *خنده* داشتم شوخی میکردم
۵۰.۴k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.