پرستار بچم پارت ۳۱
ویو ات: شام رو خوردیم و سوار ماشین شدیم هنوز توی شوکم یعنی واقعا من و دوست داره؟ واییییییییی خیلی ذوق دارم ولی یه حس استرس هم دارم داشتم فکر میکردم که دستمو گرفت و گذاشت روی دنده سوالی نگاش کردم که لبخند دندون نمایی زد منم بیخیالش شدم و چیزی نگفتم رسیدیم خونه دیدم جیهو نیست تازه یادم اومد رفته ، رفتم توی اتاق خواستم لباسمو در بیارم اما دستم به زیرش نمیرسید
ات:عام جونگکوک
کوک:هوم
ات: میشه زیپمو برام باز کنی
کوک:باشه
ویو ات: زیپ لباسو کشید پایین و خواست از تنم بیوفته پایین که با دستام گرفتمش
ات:میشه بر...
خواستم ادامه حرفمو بزنم که از پشت بغلم کرد کمرمو محکم گرفت دستاش اومد بالا و دستامو گرفت که لباس افتاد پایین سرخ شدم
کوک:میشه بزاری همینجوری بمونیم؟ خیلی وقته دلم میخواد بغلت کنم
چیزی نگفتم و گذاشتم بغلم کنه که آروم آروم حرکت کرد سمت تخت آروم روی تخت درازم کرد و اومد روم
کوک:دلم میخواد مال خودم بکنمت
ات:جونگکوک م...
کوک:هیشش میدونم نمیخوای زورت نمیکنم
ویو ات: صورتش کم کم روی صورتم خم شد و لباش رو رسوند به گردنم چندتا بوسه آروم زد و اومد سمت لبام بنظرم برای جواب دیرم هست همین که بوسیدم منم دستمو گذاشتم پشت گردنش و همراهیش کردم
ویو کوک: ناراحت بودم که اون دوستم نداره بوسیدمش که دیدم داره همکاری میکنه دستمو زیر بدنش بردم بیشتر به بدنم چسبوندم همونطور که میبوسیدمش دکمه هام رو باز کردم و لباسمو در اوردم بعدم کمربندم با دستم صورتشو نوازش کردم و روی لباش متوقف شد..
کوک:دوست دارم ات
ات:من دوست ندارم کوک
کوک:.چ...چی؟*بغض*
ات:عاشقتم دیوونه
راوی: اینبار به جای اینکه کوک ببوسه ات پا پیش میزاره و لبای فاکیش رو لمس میکنه ... پسرک که از حرکت معشوقه اش شوکه شده بود با چشمایی بزرگ نگاش میکرد و بعد چند ثانیه به لبای دخترک حمله ور شد .... دقیقه ها میگذشت ولی پسر ما براش زمان متوقف بود این لبای اون دختر کوچولو اینکارو میکرد که پسر مست شده بود ....دخترک که هم خجالت میکشید هم خیلی وقت بود منتظر همچین لحظه ای بود حس خجالت رو کنار گذاشت و اجازه رو به پسر مست شده ی ما داد....
ات:عام جونگکوک
کوک:هوم
ات: میشه زیپمو برام باز کنی
کوک:باشه
ویو ات: زیپ لباسو کشید پایین و خواست از تنم بیوفته پایین که با دستام گرفتمش
ات:میشه بر...
خواستم ادامه حرفمو بزنم که از پشت بغلم کرد کمرمو محکم گرفت دستاش اومد بالا و دستامو گرفت که لباس افتاد پایین سرخ شدم
کوک:میشه بزاری همینجوری بمونیم؟ خیلی وقته دلم میخواد بغلت کنم
چیزی نگفتم و گذاشتم بغلم کنه که آروم آروم حرکت کرد سمت تخت آروم روی تخت درازم کرد و اومد روم
کوک:دلم میخواد مال خودم بکنمت
ات:جونگکوک م...
کوک:هیشش میدونم نمیخوای زورت نمیکنم
ویو ات: صورتش کم کم روی صورتم خم شد و لباش رو رسوند به گردنم چندتا بوسه آروم زد و اومد سمت لبام بنظرم برای جواب دیرم هست همین که بوسیدم منم دستمو گذاشتم پشت گردنش و همراهیش کردم
ویو کوک: ناراحت بودم که اون دوستم نداره بوسیدمش که دیدم داره همکاری میکنه دستمو زیر بدنش بردم بیشتر به بدنم چسبوندم همونطور که میبوسیدمش دکمه هام رو باز کردم و لباسمو در اوردم بعدم کمربندم با دستم صورتشو نوازش کردم و روی لباش متوقف شد..
کوک:دوست دارم ات
ات:من دوست ندارم کوک
کوک:.چ...چی؟*بغض*
ات:عاشقتم دیوونه
راوی: اینبار به جای اینکه کوک ببوسه ات پا پیش میزاره و لبای فاکیش رو لمس میکنه ... پسرک که از حرکت معشوقه اش شوکه شده بود با چشمایی بزرگ نگاش میکرد و بعد چند ثانیه به لبای دخترک حمله ور شد .... دقیقه ها میگذشت ولی پسر ما براش زمان متوقف بود این لبای اون دختر کوچولو اینکارو میکرد که پسر مست شده بود ....دخترک که هم خجالت میکشید هم خیلی وقت بود منتظر همچین لحظه ای بود حس خجالت رو کنار گذاشت و اجازه رو به پسر مست شده ی ما داد....
۴۳.۱k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.