پارت 67
پارت 67
جیمین
رفتم سوار اسب شدم و منتظر موندم تا لوکا بگه که حرکت کنید
جین: جیمین آماده ای مثله بچه گیامون مسابقه بدیم
جیمین: اره امادم
لوکا: پرنس ها مسابقه شما از اینجا شروع میشه شما باید دوره همین کوهی که تویه این جنگل هست مسابقه بدید هرکی زودتر رسید اون برندست الان حرکت کنید
جیمین
با تمام سرعت اسب سواری میکردم از زمین اسب سواری بیرون رفتیم
رسیدیم جنگل خیلی سریع اسب سواری میکردم
اما بازم جین ازم جلو زده بود هرچه زود میرفتم اما بازم بهش نمیرسیدم اون خیلی سریع بود
جین
خیلی سریع اسب سواری می کردم از جیمین جلو زده بودم اون اصلا معلوم نمی شد که کجاست داشتم جلوم رو نگاه میکردم که یهو جیمین ازم جلو زد
جیمین: داداش من بازم مثله بچگی هامون عقب بودم اما الان جلو زدم
جین: اما من ازت جلو میزنم
جیمین: پس جلو بزن {با خنده }
جین
خیلی سریع اسب سواری می کردم تا به جیمین برسم
ات: مادر خیلی وقته که رفتن چرا نمیان
م/ج: نمیدونم دخترم الان میان
م/جین : اونیکه اول میاد جینه
م/ج: نه اونیکه اول میاد جیمینه
ات
اونا داشتن باهم دیگه کلکل میکردن که یکی وارده زمین اسب سواری شد اون پرنس جین بود
یعنی جیمین کجا مونده چرا نمیاد
جین
خیلی سریع اسب سواری می کردم حتما جیمین رسیده
رسیدم زمین اسب سواری دیدم که جیمین نیست یعنی من اول رسیدم
لوکا: پادشاه پرنس جین اول رسیدن پس یعنی
پادشاه : اره
جین
هیمن که از اسب پیاده شدم جیمین رسید
جیمین
اح نتونستم اول برسم بازم مثله بچگیامون جین اول رسید از اسب پیاده شدم و کناره جین وایستادم
لوکا: همینجوری که همه دیدیم پرنس جین زودتر رسیدن پس پرنس جین برنده این مرحله هست
م/جین: من که بهت گفتم و پسره من اول می رسه
م/ج: هنوز مسابقه تموم نشده
ات
جیمین این مرحله رو باخت اما اون خیلی تلاش و تمرین کرده بود تا برنده بشه
جیمین
کم کم همه میرفتن منم به ات گفتم بریم قصر از زمین اسب سواری رفتیم بیرون سوار ماشین میشدیم که پدر صدام زد
پ/ج: جیمین بیا اینجا
جیمین: ات تویه ماشین بشین منم الان میام
ات: باشه
تویه ماشین نشستم شیشه ماشین رو دادم پایین داشتم به جیمین و پدرش نگاه میکردم انگار داشتن بهس میکردن
پ/ج: تو باید این مسابقه رو ببری هرجور که شده
جیمین: واسیه من فرقی نداره که من پادشاه بشم یا جین
پ/ج: کافیه نمیخوام چیزی بشنوم فقط یه مرحله دیگه مونده واسیه تو و جین اونم تو میبری و با ات هم کمک میکنی تا اونم مرحله ها رو ببره الانم برو
جیمین: من عادلانه میخوام این مسابقه رو ببرم
چیزه دیگی نگفتم و رفتم سوار ماشین شدم
راننده : پرنس راه بیافتیم
جیمین: نه تا شب همین جا میمونیم
راننده : بله پرنس تا شب
جیمین: ای بابا حرکت کن سمته قصر
راننده: چشم پرنس
این داستان ادامه دارد
جیمین
رفتم سوار اسب شدم و منتظر موندم تا لوکا بگه که حرکت کنید
جین: جیمین آماده ای مثله بچه گیامون مسابقه بدیم
جیمین: اره امادم
لوکا: پرنس ها مسابقه شما از اینجا شروع میشه شما باید دوره همین کوهی که تویه این جنگل هست مسابقه بدید هرکی زودتر رسید اون برندست الان حرکت کنید
جیمین
با تمام سرعت اسب سواری میکردم از زمین اسب سواری بیرون رفتیم
رسیدیم جنگل خیلی سریع اسب سواری میکردم
اما بازم جین ازم جلو زده بود هرچه زود میرفتم اما بازم بهش نمیرسیدم اون خیلی سریع بود
جین
خیلی سریع اسب سواری می کردم از جیمین جلو زده بودم اون اصلا معلوم نمی شد که کجاست داشتم جلوم رو نگاه میکردم که یهو جیمین ازم جلو زد
جیمین: داداش من بازم مثله بچگی هامون عقب بودم اما الان جلو زدم
جین: اما من ازت جلو میزنم
جیمین: پس جلو بزن {با خنده }
جین
خیلی سریع اسب سواری می کردم تا به جیمین برسم
ات: مادر خیلی وقته که رفتن چرا نمیان
م/ج: نمیدونم دخترم الان میان
م/جین : اونیکه اول میاد جینه
م/ج: نه اونیکه اول میاد جیمینه
ات
اونا داشتن باهم دیگه کلکل میکردن که یکی وارده زمین اسب سواری شد اون پرنس جین بود
یعنی جیمین کجا مونده چرا نمیاد
جین
خیلی سریع اسب سواری می کردم حتما جیمین رسیده
رسیدم زمین اسب سواری دیدم که جیمین نیست یعنی من اول رسیدم
لوکا: پادشاه پرنس جین اول رسیدن پس یعنی
پادشاه : اره
جین
هیمن که از اسب پیاده شدم جیمین رسید
جیمین
اح نتونستم اول برسم بازم مثله بچگیامون جین اول رسید از اسب پیاده شدم و کناره جین وایستادم
لوکا: همینجوری که همه دیدیم پرنس جین زودتر رسیدن پس پرنس جین برنده این مرحله هست
م/جین: من که بهت گفتم و پسره من اول می رسه
م/ج: هنوز مسابقه تموم نشده
ات
جیمین این مرحله رو باخت اما اون خیلی تلاش و تمرین کرده بود تا برنده بشه
جیمین
کم کم همه میرفتن منم به ات گفتم بریم قصر از زمین اسب سواری رفتیم بیرون سوار ماشین میشدیم که پدر صدام زد
پ/ج: جیمین بیا اینجا
جیمین: ات تویه ماشین بشین منم الان میام
ات: باشه
تویه ماشین نشستم شیشه ماشین رو دادم پایین داشتم به جیمین و پدرش نگاه میکردم انگار داشتن بهس میکردن
پ/ج: تو باید این مسابقه رو ببری هرجور که شده
جیمین: واسیه من فرقی نداره که من پادشاه بشم یا جین
پ/ج: کافیه نمیخوام چیزی بشنوم فقط یه مرحله دیگه مونده واسیه تو و جین اونم تو میبری و با ات هم کمک میکنی تا اونم مرحله ها رو ببره الانم برو
جیمین: من عادلانه میخوام این مسابقه رو ببرم
چیزه دیگی نگفتم و رفتم سوار ماشین شدم
راننده : پرنس راه بیافتیم
جیمین: نه تا شب همین جا میمونیم
راننده : بله پرنس تا شب
جیمین: ای بابا حرکت کن سمته قصر
راننده: چشم پرنس
این داستان ادامه دارد
۵.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.