پارت65
پارت65
ات:
الان دیگه همیه غذا ها رو پختم خیلی هم سرگیجه داشتم کم مونده بود بیهوش بشم
هونگجه: دوشیزه الان که غذا ها تموم شدن لطفا یکم بشینید و استراحت کنید
ات: باشه
وقتی نشستم یهو حالم بهم خورد و زود از آشپز خانه رفتم بیرون
هونگجه: چی شد دوشیزه خانم آشپزی خانه رو به شما می سپارم
زود دنبال دوشیزه رفتم
خانم: باشه تو برو من اینجا هستم
وقتی مطمئنم شدم دوشیزه ات و هونگجه از آشپز خانه دور شدن زود رفتم یه کیسه نمک برداشتم و تویه همیه غذا ها خیلی زیاد نمک ریختم مطمئنم غذا ها خیلی شور شدن الان دیگه بدون شک دوشیزه دامیا این مرحله رو میبره
زود از غذا ها دور شدم و رفتم دمه دره آشپز خانه وایستادم تا کسی متوجه نشه که تویه غذا ها نمک ریختم
ات:
حالم یکم بهم خورد از آشپز خانه رفتم بیرون یکم تویه حیات نشستم تا یکم هوای تازه بخورم حالم که یکم بهتر شد دوباره رفتم تویه آشپزخانه فقط اون خانم تویه آشپز خانه بود
خانم: دوشیزه غذا های دوشیزه دامیا رو بردن گفتن که یکم بعد غذا های شما رو میبرن
ات: این همه زحمت کشیدیم خدا کنه برنده بشیم
خانم: نگران نباشید حتما برنده میشید
لوکا: پادشاه با اجازتون غذای دوشیزه دامیا رو بیاریم
پادشاه :بیاریدش
لوکا: چشم {روبه خدمتکارا} غذا ها رو بیارید
جیمین:
غذای دوشیزه دامیا رو آوردن و جلوی همه گذاشتن اول از همه پدربزرگ امتحان کرد از غیافشون که معلوم بود خوشمزست
پادشاه: شما هم امتحان کنید
جیمین: یکم از غذاخوردم واقعا خوشمزه بود یعنی واقعا خودش این غذا رو پخته
پ/د: پادشاه من که گفتم غذای دخترم خوشمزست پادشاه: اره خوشمزست
جیمین:
همه از غذای دوشیزه دامیا خوردن همه گفتن خوشمزست خدا کنه غذای ات هم خوشمزه باشه
همه یکم از غذا خوردن خدمتکارا غذای دوشیزه دامیا رو جمع کردن و غذای ات رو آوردن و جلوی همه گذاشتن اول پدربزرگ امتحان کرد وقتی غذا رو گذاشتن تویه دهنشون حالت چهرشون عوض شد و سرفه کردن لوکا بهشون آب داد یعنی چرا اینجوری شد نکنه مزش بده
پادشاه: این چیه
پ/ج: چرا بد شده
پادشاه: غذا رو امتحان کنید
جیمین: زود از غذا خوردم خیلی شور بود اصلا نمیشه خوردش
پ/د: ژنرال ونتورا حالا فهمیدید کدوم غذا خوشمزست {با خنده}
پادشاه: لوکا بگو این غذا رو جمع کنن
لوکا: چشم پادشاه
خدمتکارا غذا رو جمع کردن
پ/د: خوب پس برنده این مرحله کی شد
پادشاه : دوشیزه دامیا برنده این مرحله شدن
این داستان ادامه دارد
ات:
الان دیگه همیه غذا ها رو پختم خیلی هم سرگیجه داشتم کم مونده بود بیهوش بشم
هونگجه: دوشیزه الان که غذا ها تموم شدن لطفا یکم بشینید و استراحت کنید
ات: باشه
وقتی نشستم یهو حالم بهم خورد و زود از آشپز خانه رفتم بیرون
هونگجه: چی شد دوشیزه خانم آشپزی خانه رو به شما می سپارم
زود دنبال دوشیزه رفتم
خانم: باشه تو برو من اینجا هستم
وقتی مطمئنم شدم دوشیزه ات و هونگجه از آشپز خانه دور شدن زود رفتم یه کیسه نمک برداشتم و تویه همیه غذا ها خیلی زیاد نمک ریختم مطمئنم غذا ها خیلی شور شدن الان دیگه بدون شک دوشیزه دامیا این مرحله رو میبره
زود از غذا ها دور شدم و رفتم دمه دره آشپز خانه وایستادم تا کسی متوجه نشه که تویه غذا ها نمک ریختم
ات:
حالم یکم بهم خورد از آشپز خانه رفتم بیرون یکم تویه حیات نشستم تا یکم هوای تازه بخورم حالم که یکم بهتر شد دوباره رفتم تویه آشپزخانه فقط اون خانم تویه آشپز خانه بود
خانم: دوشیزه غذا های دوشیزه دامیا رو بردن گفتن که یکم بعد غذا های شما رو میبرن
ات: این همه زحمت کشیدیم خدا کنه برنده بشیم
خانم: نگران نباشید حتما برنده میشید
لوکا: پادشاه با اجازتون غذای دوشیزه دامیا رو بیاریم
پادشاه :بیاریدش
لوکا: چشم {روبه خدمتکارا} غذا ها رو بیارید
جیمین:
غذای دوشیزه دامیا رو آوردن و جلوی همه گذاشتن اول از همه پدربزرگ امتحان کرد از غیافشون که معلوم بود خوشمزست
پادشاه: شما هم امتحان کنید
جیمین: یکم از غذاخوردم واقعا خوشمزه بود یعنی واقعا خودش این غذا رو پخته
پ/د: پادشاه من که گفتم غذای دخترم خوشمزست پادشاه: اره خوشمزست
جیمین:
همه از غذای دوشیزه دامیا خوردن همه گفتن خوشمزست خدا کنه غذای ات هم خوشمزه باشه
همه یکم از غذا خوردن خدمتکارا غذای دوشیزه دامیا رو جمع کردن و غذای ات رو آوردن و جلوی همه گذاشتن اول پدربزرگ امتحان کرد وقتی غذا رو گذاشتن تویه دهنشون حالت چهرشون عوض شد و سرفه کردن لوکا بهشون آب داد یعنی چرا اینجوری شد نکنه مزش بده
پادشاه: این چیه
پ/ج: چرا بد شده
پادشاه: غذا رو امتحان کنید
جیمین: زود از غذا خوردم خیلی شور بود اصلا نمیشه خوردش
پ/د: ژنرال ونتورا حالا فهمیدید کدوم غذا خوشمزست {با خنده}
پادشاه: لوکا بگو این غذا رو جمع کنن
لوکا: چشم پادشاه
خدمتکارا غذا رو جمع کردن
پ/د: خوب پس برنده این مرحله کی شد
پادشاه : دوشیزه دامیا برنده این مرحله شدن
این داستان ادامه دارد
۵.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.