part

#part_25
#رها
با بچه ها تو رستوران نشسته بودیم
هرکیم سرش به کار خودش بود حرفی نمیزد
شکیب-چه جالب
فریال-چی جالبه؟
شکیب-نگا رها سرش تو گوشیشه طاها هم چهار چشمی زل زده بهش
با این حرفش سرمو بلند کردم که یهو طاها سرشو برگردوند و به دور و بر نگاه میکرد
خیلی شیک خودشو زد به کوچه علی چپ
شکیب-نازیم کلش کلا پایینه و مبین داره با نگاهش قورتش میده
با این حرف همه حتی نازی زل زدیم به مبین
مبین-چتونه بابا من که به نازی نگاه نمیکردم
فریال-پس کیو نگاه میکردی
مبین-اوممممم....به اون....زنه که پشت نازی نشسته....عجب دافیه لامصب
همه برگشتیم سمتی که مبین نشون داد
یکی پشتش به ما بود و مشخص نبود
یهو طرف برگشت سمت ما که دیدیم پیر زنه
همه ترکیدیم از خنده
طاها-داداش انقدر سینگل موندی که زدی تو فاز شوگر مامی؟😂
مبین-ها؟...اره...خوبه که
فریال-اصلا عالیه😂
مبین-شکیب بده؟
شکیب-نه داداش اتفاقا خیلیم به هم میاین😂
#شکلات_تلخ
دیدگاه ها (۰)

#part_26 #مبین بچه ها داشتن میخندیدن اما من از همین فرصت است...

#part_27 #طاها تو فکر رها بودم یعنی رسید خونه بزار بهش یه ...

#part_24 #رها با حرف عمه چشام چهارتا شد اینا چیکار به من داش...

#part_23 #طاها نگاهم به رها بود که داشت با ترمه بازی میکرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط