part 23
#part_23
#طاها
نگاهم به رها بود که داشت با ترمه بازی میکرد
وقتی که میخندید چقدر خوشگل میشد
تاحالا دقت نکرده بودم چال گونم داشت
مامان-طاها کجایی تو
طاها-جانم ببخشید حواسم نبود
مامان-به چی با لبخند زل زده بودی؟
طاها-عه به چیز.....چیز دیگه....عا ترمه
مامان-قبل این که از خونه بری بیرون دشمن خونی هم بودید الان با لبخند نگاه میکنی؟
طاها-مامان جان ...میگی چیکار داشتی یا نه؟
مامان_مهمونا اومدن پاشو بیا اونور
طاها-اوکی
مامان رفت منم بعد چند دقیقه که سعی میکردم تمرکز کنم و نگاهمو از رو رها بردارم
از جام بلند شدم
طاها-ترمه رها بیاید بریم اون یکی سالن
ترمه-من میخوام همینجا بمونم با رها بازی کنم
رها-بیا بریم اونجا هم بازی میکنیم
چه زودم باهم اوکی شدن
البته ترمه و رها از قبل باهم خوب بودن فقط من زیاد به رها توجه نمیکردم
رفتیم اون یکی سالن بعد سالم کردن به مهمونا رفتم رو یه مبل دونفره نشستم
رها هم زیر لب آروم سلام کرد و بدون هیچ حرفی اومد کنار من نشست
با این حرکتش خنده اومد رو لبام
اما بعدش که دیدم جای خالی به غیر من نبود لبخند رو لبم ماسید
الکی خر ذوق شدم
جو سنگین بود حوصلمم سر رفته بود
این دختر عمه رها که تولد خاله باهاش حرف زده بودمم مثل بز بهم زل زده بود و نیشش تا ته باز بود
دیگه کفرم در میومد خیلی بدم میومد کسی بهم زل بزنه
کم کم باید میرفتیم
طاها-ببخشید منو رها دیگه بریم
عمه رها-کجا؟
طاها- چند روز قبل با چندتا از دوستامون قرار گذاشته بودیم شام بریم بیرون ببخشید دیگه نشد کنسل کنیم
عمه-اما ما امشب به خاطر رها اینجاییم
رها با این حرف عمش سرشو با تعجب بلند کرد
#شکلات_تلخ
یکم طاهارو از فاز سیب زمینی بیرون بیاریم 😔😂؟
#طاها
نگاهم به رها بود که داشت با ترمه بازی میکرد
وقتی که میخندید چقدر خوشگل میشد
تاحالا دقت نکرده بودم چال گونم داشت
مامان-طاها کجایی تو
طاها-جانم ببخشید حواسم نبود
مامان-به چی با لبخند زل زده بودی؟
طاها-عه به چیز.....چیز دیگه....عا ترمه
مامان-قبل این که از خونه بری بیرون دشمن خونی هم بودید الان با لبخند نگاه میکنی؟
طاها-مامان جان ...میگی چیکار داشتی یا نه؟
مامان_مهمونا اومدن پاشو بیا اونور
طاها-اوکی
مامان رفت منم بعد چند دقیقه که سعی میکردم تمرکز کنم و نگاهمو از رو رها بردارم
از جام بلند شدم
طاها-ترمه رها بیاید بریم اون یکی سالن
ترمه-من میخوام همینجا بمونم با رها بازی کنم
رها-بیا بریم اونجا هم بازی میکنیم
چه زودم باهم اوکی شدن
البته ترمه و رها از قبل باهم خوب بودن فقط من زیاد به رها توجه نمیکردم
رفتیم اون یکی سالن بعد سالم کردن به مهمونا رفتم رو یه مبل دونفره نشستم
رها هم زیر لب آروم سلام کرد و بدون هیچ حرفی اومد کنار من نشست
با این حرکتش خنده اومد رو لبام
اما بعدش که دیدم جای خالی به غیر من نبود لبخند رو لبم ماسید
الکی خر ذوق شدم
جو سنگین بود حوصلمم سر رفته بود
این دختر عمه رها که تولد خاله باهاش حرف زده بودمم مثل بز بهم زل زده بود و نیشش تا ته باز بود
دیگه کفرم در میومد خیلی بدم میومد کسی بهم زل بزنه
کم کم باید میرفتیم
طاها-ببخشید منو رها دیگه بریم
عمه رها-کجا؟
طاها- چند روز قبل با چندتا از دوستامون قرار گذاشته بودیم شام بریم بیرون ببخشید دیگه نشد کنسل کنیم
عمه-اما ما امشب به خاطر رها اینجاییم
رها با این حرف عمش سرشو با تعجب بلند کرد
#شکلات_تلخ
یکم طاهارو از فاز سیب زمینی بیرون بیاریم 😔😂؟
۲۷.۶k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.