رمان تازهی جواد ماهزاده قصهگو تاریخمحور و خوشریتم

رمانِ تازه‌ی جواد ماه‌زاده قصه‌گو، تاریخ‌محور و خوش‌ریتم است. ماه‌زاده که پیش‌تر رمان «خنده را از من بگیر» را با راوی نوجوان برای بزرگ‌سالان نوشته بود در این رمان باز سراغ همان تجربه می‌رود. منتها این بار قصه در سال‌های اول دهه‌ی هفتاد است. قهرمان نوجوانی‌ست که با خانواده از دزفولِ جنگ‌دیده به تهران آمده و در محله‌ای نزدیک میدان فردوسی ساکن شده‌اند. او و دوستان‌اش شاهد عوض‌شدنِ زمانه‌اند. جنگ تمام شده. سر و کله‌ی نوکیسه‌ها پیدا. البته در زیست آن‌ها همان کلیشه‌ها وجود دارد. عشق به دختران همسایه. دزدی‌های کوچک، دیوانه‌وار سینمارفتن. کرایه‌ی ویدئو، ته‌سیگار و بعد سیگارِ کامل کشیدن و البته «بلوغ». بلوغی که بدن‌شان را گرم و سرشار و گستاخ کرده و در آستانه‌ی انفجار. آن‌ها فیلم «عروس» را کشف می‌کنند که انگار خبر از تغییرات می‌دهد. آدم‌هایی که ابایی ندارند از بیان منویات‌شان که بسیاری‌اش ضدارزش‌های دیکته‌شده است. قهرمان داستان از مادربزرگ‌اش خوش‌اش نمی‌آید چون زنی بددهن و‌ خسیس بوده، از کم‌پولی پدرش رنج می‌کشد و البته در عشقی افلاطونی فرورفته همراه رفیق‌اش. او آدم‌ها را با همین نیشخند روایت می‌کند. طنزی که در کار شکل گرفته درونی و بسیار جذاب است. شاید اگر ماه‌زاده کمی خرده‌روایت‌های جان‌دارتری برای فضای‌اش می‌ساخت رمان موفق‌تر بود و شاید اگر می‌توانست رمان را با همان ضربه‌ی شگفت پایانی تمام کند بهتر روایت جمع می‌شد... این‌جا نمی‌خواهم برخی مشکلات‌ام با رمان اشاره کنم و بعدتر مفصل خواهم نوشت اما این‌ها باعث نمی‌شود قدرت روایت، نگاه سیاسی رندانه و بازخوانی شوخ‌طبعانه‌ی تکه‌ای از تاریخ معاصر را در رمان «عشق بدون‌ تجریش» کنار بگذارم. ماه‌زاده زبان طنزآلود فوق‌العاده‌ای دارد. استاد کات‌زدن است و ریتم‌ساختن. مخاطب را دچار مسائل نخ‌نمای بچه‌ی فقیر و غنی نمی‌کند چه اصلن چنین دغدغه‌ای ندارد. مساله‌ی او بلوغ همه جانبه‌ای‌ست که بدن و ذهن قهرمان‌های‌اش پر کرده و گاه به مرز جنون رسانده. بلوغی که هم سویه‌های اروتیک دارد، هم از آن‌ها آدم‌هایی جسورتر می‌سازد که می‌خواهند از محله به‌مثابهِ گتویی دهه شصتی بیرون بزنند. این بلوغ رمان را داغ و ملتهب نگه داشته... ماه‌زاده با جزییات فضا می‌سازد. مثلن این شروع را در صفحه‌ی نخست بخوانید : «چیزی که امشب همه را باز از کور و کچل و ریز و درشت توی کوچه جمع کرده، درحقیقت یک چیز نیست، چهار چیز است: بی‌برقی، باطری ماشینِ عمو حبیب، جنگجویان کوهستان و آقای چنگیزنژادِ سابق و مطهری امروز، که قرار است از مکه بیاید...» و این دعوتِ ورود است به کارناوال او.
دیدگاه ها (۱۱)

«پارکِ شهر» تجربه‌ای‌ست خاص در رئالیسم سیاه. تجربه‌ای که یک ...

هنوز و بعد بیش از شصت سال از انتشار کتابِ ای اچ کار درباره‌ی...

ویکتور هوگو رمانِ «بی‌نوایان» را منتشر کرد. در روز سوم آوریل...

داستایفسکی فریاد می‌زند که فقط عشق می‌تواند رستگار کند. او ب...

فیک جدید

#معرفی_کتاب: #خانه‌ای_برای_همه ♦️داستان:«خانه ای برای همه» ح...

#معرفی_کتاب: #خانه‌ای_برای_همه ♦️داستان:«خانه ای برای همه» ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط