پارک شهر تجربهایست خاص در رئالیسم سیاه تجربهای که
«پارکِ شهر» تجربهایست خاص در رئالیسم سیاه. تجربهای که یک نویسندهی جوانِ جسور به نام هانیه سلطانپور انجاماش داده و بعد بیش از شش سال توانسته مجوزِ انتشار بگیرد. جانسختی و پیگیری نویسنده رماناش را از رفتن به فهرستا بلندبالای ممنوعالچاپی خارج کرد و حالا با افتخار میتوانم بگویم یک نویسندهی متفاوت در ادبیات ما متولد شده. «پارکِ شهر» قصهی مرد جوانیست که دنیا او را به حاشیه رانده. داستان مردی جوان که در سالنِ تشریحِ پزشکی قانونی کار میکند و روزگار میگذراند. مادرش را از دست داده و پدرش نیز در آستانهی مرگ است. سختی و تُرُشی جهان بر او سخت گرفته و تنهایاش گذاشته است. او به سینما و تاریخ و ادبیات علاقهمند است اما تراکمِ مرگ او را بیحس و سرد کرده نسبت به دنیا. بهواسطهی شغلاش مدام با مُردهگان و نزدیکانِ مُردهگان در تماس است و نمیتواند با آدمها وارد دیالوگ شود و از سویی در ذهناش خشونتی متولد شده است.... هانیه سلطانپور سراغ روایتی رفته که زخم میزند و زخم میسازد. او در همان سنتی نوشتن و نگاه به جهان را آغاز کرده که نویسندهای چون صادق چوبک را داریم. «پارکِ شهر» یک رمانِ جاهطلب است که میخواهد راوی تلخی را معرفی کند که در تهران جایی برای بودن پیدا نمیکند. تنهاست و مدام دور انداخته میشود. نویسنده با استفاده از یک راوی مرد خطر بزرگی کرده و الحق از عهدهی ساختنِ این قهرمان نیز برآمده است. از سویی زبانِ خونسرد و گزندهی رمان نیز جایی برای همذات پنداریهای عوامخواهانه باقی نمیگذارد. برای همین است که رمان میتواند به جاهایی از شهر سرک بکشد که کمتر در ادبیات ما دیده شده است. استفاده از فضای پزشکی قانونی، خانهای کوچک و آدمهایی که مدام در حالِ گذر هستند و اکثرن نشانی از خود باقی نمیگذارند رمان را بسیار متفاوت میکند. اصولن نوشتن از چنین فضاهایی برای بسیاری نویسندهگان جذاب نیست و خطر بسیاری دارد و برای همین نویسندهی جوانی چون سلطانپور کار مهمی انجام داده که توانسته در فضای رئالیسمِ سیاه قدم برمیدارد. قهرمان رمان «پارکِ شهر» مدام میخواهد خود را ثابت کند، پی عشق و بودن است و در این فرایند مدام باید با شکلهای مختلف مرگ از جسمانی و ذهنی مقابله کند. جهانی که مرگ آن را تسخیر کرده و انگار نمیتوان درش شکافی به وجود آورد. نسل نویسندهگان جوانی در ادبیات ما در حال شکل گرفتن هستند که گستاختر به شهر، آدمها و روابط نگاه میکنند و تاریخ را به میل خود تسخیر. پیشنهاد میکنم این رمان را که برای بودنِ خود بسیار جنگید بخوانید و درک کنید...
- ۵۱.۹k
- ۳۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط