Part

#Part10


- آها .... میخوای غرورت نزاشت بگی ؟
- اهممم ....... آره ‌
# سهیل ...


- من سهیل پسر عموی یاشار و دکترم
- منم هلیا دانشجوی روانشناسی که در حال حاضر گروگانه .!
- یاشار یکم ..... خشنه!
- یکم ؟
- یکم بیشتر یکم !
- یکم بیشتر یکم ؟
- خیلی خوب .... خیلی خشنه قبوله ؟
- قبوله ..
- سهیل من خیلی خوابم میاد کی میریم عمارت ؟
- تا این سرمه تموم بشه میریم آخراش
- اوک
# هلیا ...


احساس می‌کردم همونطور که خود سهیل میگفت قابل اعتماده
از همون اول حس خوب ازش میگرفتم و مهربونی میشد توی چشاش دید.
با قار و قور شکمم به سهیل رو کردم و گفتم :
- سهیل ..... من .....
- چیزی شده؟
- من ..... گشنمه
دیدگاه ها (۰)

#Part11گجا بریم که رستوران باز باشه ؟جایی میشناسی من خیلی از...

#Part12- تو ... برعکس پسر عموت خیلی مهربون و پاک و باشخصیت ...

#Part10- آها .... میخوای غرورت نزاشت بگی ؟- اهممم ....... آر...

#Part9#هلیا آخرین چیزیزکه دیرم کمربندی بود که روی کمرم فرود ...

خون آشام عزیز (62)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط