Part12
#Part12
- تو ...
برعکس پسر عموت خیلی مهربون و پاک و باشخصیت و....کلا خیلی آدم خوبی هستید!
خیلی باهات صحبت نکردم و رفت و آمد نداشتم و فقط همون مکالمه توی بيمارستان بود اما ... توی همین چند کلمه تونستم به ذات درونیتون پی ببرم تویه مرد واقعی هستی سهیل ..!
- نظر لطفته شما... شما هم همینطور پاک و خوب و مظلوم و صد البته گاهی سلیطه هستید که مشکلی نیست تحمل میکنم.. به دل نگیرید ...
- هع نه ناراحت نشدم ... اممم یاشار کجا رفته که شب نمیاد یعنی ....منظورم اینه که خونه ی دیگه ای داره؟
- خونه که داره ولی توی تهران نه همین یه دونه اس . الانم رفته کرج همون بار ساعت ۵ و تحویل بگیره
- آها! میخوام نیاد!
- راجب داداشم اینطور صحبت نکن !
- داداشت؟ نگو که اصلا مث هم نیستین !
- بالاخره ... اونو اونطور نبیبن با همه اینطوریه ولی با من ؟ نه خیلی باهم راحتیم میتونم بگم که رفتارش با من زمین تا آسمون فرق داره چونکه من داداششم!
اون پیش من خود واقعیشه ! اونم دل مهربون داره اونم رحم و مروت داره اونم آدما واسش مهمن و نگران میشه! گذشتش ؛ گذشته ای که فقط خودم و خودش ازش خبر داریم اون گذشته نحس ؛ اونو اینطور نشون میده " یعنی ظاهرا اینطوره ، ولی باطنی....
میدونی اون خیلی شر و شیطون بود ...خیلی شر و شیطون بودیم ! شاد بود .... شوخ طبع بود ... آدم درستی بود .... خرابش کردن .....خراب نشد مجبور شد خراب بشه....
یه اتفاقایی افتادی که به کل تغیر کرد ... سرد شد .... خشک و جدی شد .... بی روح شد .. بی رحم.... افسرده.....
آدما شدن واسش بی ارزش ترین چیزی که میتونه واسع یه انسان باشه ...
خراب شد چون خیلی ضربه دید ...چون ..... نوچ ولش کن ..
نباید همینارو هم میگفتم
- مگه تو گذشتش چه اتفاقایی افتاده؟
- نمیتونم بگم ! از یادآوری اون هم من هم خودش زجر میکشیم ! اینارو هم نباید میگفتم !.
از دهنم پرید چوم نمیخواستم ... از اون یه بت بسازی چون اینطور نیست !
عجب پارتیییی! موضوع چیه ؟ حدس بزنید تو کامنتا
- تو ...
برعکس پسر عموت خیلی مهربون و پاک و باشخصیت و....کلا خیلی آدم خوبی هستید!
خیلی باهات صحبت نکردم و رفت و آمد نداشتم و فقط همون مکالمه توی بيمارستان بود اما ... توی همین چند کلمه تونستم به ذات درونیتون پی ببرم تویه مرد واقعی هستی سهیل ..!
- نظر لطفته شما... شما هم همینطور پاک و خوب و مظلوم و صد البته گاهی سلیطه هستید که مشکلی نیست تحمل میکنم.. به دل نگیرید ...
- هع نه ناراحت نشدم ... اممم یاشار کجا رفته که شب نمیاد یعنی ....منظورم اینه که خونه ی دیگه ای داره؟
- خونه که داره ولی توی تهران نه همین یه دونه اس . الانم رفته کرج همون بار ساعت ۵ و تحویل بگیره
- آها! میخوام نیاد!
- راجب داداشم اینطور صحبت نکن !
- داداشت؟ نگو که اصلا مث هم نیستین !
- بالاخره ... اونو اونطور نبیبن با همه اینطوریه ولی با من ؟ نه خیلی باهم راحتیم میتونم بگم که رفتارش با من زمین تا آسمون فرق داره چونکه من داداششم!
اون پیش من خود واقعیشه ! اونم دل مهربون داره اونم رحم و مروت داره اونم آدما واسش مهمن و نگران میشه! گذشتش ؛ گذشته ای که فقط خودم و خودش ازش خبر داریم اون گذشته نحس ؛ اونو اینطور نشون میده " یعنی ظاهرا اینطوره ، ولی باطنی....
میدونی اون خیلی شر و شیطون بود ...خیلی شر و شیطون بودیم ! شاد بود .... شوخ طبع بود ... آدم درستی بود .... خرابش کردن .....خراب نشد مجبور شد خراب بشه....
یه اتفاقایی افتادی که به کل تغیر کرد ... سرد شد .... خشک و جدی شد .... بی روح شد .. بی رحم.... افسرده.....
آدما شدن واسش بی ارزش ترین چیزی که میتونه واسع یه انسان باشه ...
خراب شد چون خیلی ضربه دید ...چون ..... نوچ ولش کن ..
نباید همینارو هم میگفتم
- مگه تو گذشتش چه اتفاقایی افتاده؟
- نمیتونم بگم ! از یادآوری اون هم من هم خودش زجر میکشیم ! اینارو هم نباید میگفتم !.
از دهنم پرید چوم نمیخواستم ... از اون یه بت بسازی چون اینطور نیست !
عجب پارتیییی! موضوع چیه ؟ حدس بزنید تو کامنتا
۳.۱k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.