چند پارتی: وقتی خواهرش ازت متنفره
چند پارتی: وقتی خواهرش ازت متنفره
PART:آخر
پرستار میاد داخل و سرم ا.ت رو در میاره
تهیونگ: ما دیگه حتی یک لحظه هم اینجا نمیمونیم
تهیونگ دست ا.ت رو میگیره و به سمت ماشین میرن سوار ماشین میشن
ا.ت: تهیونگ میشه بریم خونه؟
تهیونگ: باشه عزیزم
تهیونگ ماشین رو روشن میکنه و به سمت خونه حرکت میکنن
ویو چند هفته بعد
(ویو ا.ت)
داشتم شام درست میکردم و تهیونگ هم داشت تلویزیون نگاه میکرد که در خونه رو زدم رفتم درو باز کردم دیدم لینداست
ا.ت:تو اینجا چیکار میکنی ؟(عصبی)
لیندا:ا.ت میتونم بیام تو میخواستم راجب یک چیزی باهاتون صحبت کنم (بغض)
تهیونگ که حرف های ا.ت و لیندا رو شنیده بود اومد و کنار ا.ت ایستاد
تهیونگ:تو دیگه اینجا چیکار میکنی مگه بهت نگفتم تو دیگه خواهر من نیستی و نمیخوام ببینمت (عصبی)
لیندا:خواهش میکنم بزارین بیام داخل من فقط میخوام راجب یک چیزی باهاتون صحبت کنم(ناراحت)
ا.ت:باشه بیا تو ببینم میخوای چی بگی
تهیونگ:ولی ا.ت اون......
ا.ت:تهیونگ بزار بیاد تو شاید حرف مهمی داشته باشه
لیندا اومد داخل و روی مبل تک نفره نشست و تهیونگ و ا.ت روبه روی لیندا نشستن
لیندا:من فقط میخواستم بگم از کاری که کردم پشیمونم و متاسفم
تهیونگ:نه تو داری دروغ میگی و من حرف تو رو باور نمیکنم
ا.ت:نه تهیونگ شاید راست میگه ولی ببین لیندا اگه دوباره کارتو تکرار کنی کارمون به جاهای باریک میکشه
لیندا:ب.با.باشه (ناراحت )
پایان.......
(لطفاً حمایت کنید 😘)
PART:آخر
پرستار میاد داخل و سرم ا.ت رو در میاره
تهیونگ: ما دیگه حتی یک لحظه هم اینجا نمیمونیم
تهیونگ دست ا.ت رو میگیره و به سمت ماشین میرن سوار ماشین میشن
ا.ت: تهیونگ میشه بریم خونه؟
تهیونگ: باشه عزیزم
تهیونگ ماشین رو روشن میکنه و به سمت خونه حرکت میکنن
ویو چند هفته بعد
(ویو ا.ت)
داشتم شام درست میکردم و تهیونگ هم داشت تلویزیون نگاه میکرد که در خونه رو زدم رفتم درو باز کردم دیدم لینداست
ا.ت:تو اینجا چیکار میکنی ؟(عصبی)
لیندا:ا.ت میتونم بیام تو میخواستم راجب یک چیزی باهاتون صحبت کنم (بغض)
تهیونگ که حرف های ا.ت و لیندا رو شنیده بود اومد و کنار ا.ت ایستاد
تهیونگ:تو دیگه اینجا چیکار میکنی مگه بهت نگفتم تو دیگه خواهر من نیستی و نمیخوام ببینمت (عصبی)
لیندا:خواهش میکنم بزارین بیام داخل من فقط میخوام راجب یک چیزی باهاتون صحبت کنم(ناراحت)
ا.ت:باشه بیا تو ببینم میخوای چی بگی
تهیونگ:ولی ا.ت اون......
ا.ت:تهیونگ بزار بیاد تو شاید حرف مهمی داشته باشه
لیندا اومد داخل و روی مبل تک نفره نشست و تهیونگ و ا.ت روبه روی لیندا نشستن
لیندا:من فقط میخواستم بگم از کاری که کردم پشیمونم و متاسفم
تهیونگ:نه تو داری دروغ میگی و من حرف تو رو باور نمیکنم
ا.ت:نه تهیونگ شاید راست میگه ولی ببین لیندا اگه دوباره کارتو تکرار کنی کارمون به جاهای باریک میکشه
لیندا:ب.با.باشه (ناراحت )
پایان.......
(لطفاً حمایت کنید 😘)
۷۸۳
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.