رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت بهاره
#پارت_۷۲
+اصلا ، ترانه اصلا فکرشم نکن سمت این یکی بری!
منم گفتم بزا ایندفعه بزنم ب هدف
_ چرا!؟ چون مثلا قرار بوده داداشت باشه!؟
با عصبانیت نفس عمیقی کشید
+هر گهی دوسداری بخور اصا تاجایی پیش برو همین امشب تو تختش باشی! خوبه؟! راضی؟! بچه ب لطف پدر من خیلیم مایه داره اصلا غمت نباشه
این انگار بدنیا اومده ادمو تحقیر کنه فقط! اصا دنیا مال اینه! کل دنیادور این میچرخه! نیما اومد نزدیکمون منم گفتم بزار ماهور و بچزونم
پوزخندی زدم
_ همه که مثشما لاشی نیستن استاد!
ماهور با عصبانیت سر تکون داد نیماهم شنید
نیما: اوه چی شنیدم ! نکنه خبریه داداش! ب دانشجوهای منم پیشنهاد میدی!
ماهور یقه شو گرفت میخاس بزنتش
دستشو گرفتم _ استاد یادتون رفتهاینجا محیط فرهنگیه شما ابرو دارید
یقه نیما رو ول کرد با تهدیدبم گف
+ با تو یکی بعدا کار دارم
_ منتظرم!
نیما: خب ترانه! درست یادمه؟ ترانه بودی دیگه!؟
_ سعادت استاد، سعادت
نیماخندید: گرفتم گرفتم نمیخای مثلا ب استادت پا بدی!
میخاسم چشاشو در بیارم این دیگ کیه!
نیما: شما احیانا نباید قبل از من کلاس باشید؟!
رفتم تو کلاس بعد کلی چرت گفتن بالاخره خسته نباشید گف...
اومدم بیرون که ماهورم تو حیاط بود نزدیکش ک رسیدم
+کجا؟
_سر کارم!
+ اونجا نمیری، من میگم کجا بری!
_ هیچکی شرایط ی دانشجوی ترم دو معماریو قبول نکردو نمیکنه!
+استاد لجبازی!اما کور خوندی ترانه ااصا واسه من کار میکنی!
_ شرکت!؟
+ نه، پیش من توخونه م!...
_ چی!؟
اومد نزدیک تر
+ همین ک شنیدی!
ناباورانه بهش زل زدم
_ تو...یعنی اخه ...توخیلی ک...
نذاشت حرفمو تموم کنم
+ خیلی فکرت خرابه ترانه!
زود شدم مث خودش
_ از تو به ارث بردم! منحرفم خودتی!
میخاسم بگم تو که خیلی لطف میکنی!
فقط من خدمتکار نیسم! تو فکرت خرابه
( اره جون عمه نداتشم ، الان فک میکردم بم پیشنهاد رابطه میده میخاسم بزنم تو دهنش!!)
+عجب! در ضمن منم خدمتکار نخواستم!
_ پس میخوای بشم پری مهربون شبا قصه بگم برات؟!
+ نخیررر باصدای تو خوابم نمیبره هیچ خوابمم میپره
_ خیلیم دلت بخاد، خیلیا تو کفِشَن!
+ارزونی همون خیلیا! من آشپزمیخام!
_ هان!؟؟
+به کسی که آشپزی میکنه میگن آشپز! درکش سخته؟!
_ زهرمار! میگم یعنی چی! چرامن!
+راستش ملیس بهم گف حالا از حق نگذریم دسپختتم بدک نیست!
_نوچ!
+یعنی چی!؟
_ تا نگی عالیه هیجا نمیام!
+شوخیت گرفته اره؟!
_ نه!
سکوت کرد منم داشتم رد میشدم
عصبی +کجا؟
_ سرکار عشقم
با حرص گف + هیچ گوری نمیری ترانه
_ ببخشید شما؟!
هیچی نگف منم چشمکی زدم و رفتم تو خیابون!
یکم نگذشته بود که صدای بوق ماشین شنیدم
بی توجه راهمو ادامه دادم کنارم زد رو ترمز و شیشه رو داد پایین
+ترانه ابرومو بردی سوار شو!
_نمیخام اون داداش تقلبیت پشت سرته با اون میرم مسیرش همون وره ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تنهایی #عاشقانه #خاص #خاصترین #تکست_ناب #تکست_خاص
+اصلا ، ترانه اصلا فکرشم نکن سمت این یکی بری!
منم گفتم بزا ایندفعه بزنم ب هدف
_ چرا!؟ چون مثلا قرار بوده داداشت باشه!؟
با عصبانیت نفس عمیقی کشید
+هر گهی دوسداری بخور اصا تاجایی پیش برو همین امشب تو تختش باشی! خوبه؟! راضی؟! بچه ب لطف پدر من خیلیم مایه داره اصلا غمت نباشه
این انگار بدنیا اومده ادمو تحقیر کنه فقط! اصا دنیا مال اینه! کل دنیادور این میچرخه! نیما اومد نزدیکمون منم گفتم بزار ماهور و بچزونم
پوزخندی زدم
_ همه که مثشما لاشی نیستن استاد!
ماهور با عصبانیت سر تکون داد نیماهم شنید
نیما: اوه چی شنیدم ! نکنه خبریه داداش! ب دانشجوهای منم پیشنهاد میدی!
ماهور یقه شو گرفت میخاس بزنتش
دستشو گرفتم _ استاد یادتون رفتهاینجا محیط فرهنگیه شما ابرو دارید
یقه نیما رو ول کرد با تهدیدبم گف
+ با تو یکی بعدا کار دارم
_ منتظرم!
نیما: خب ترانه! درست یادمه؟ ترانه بودی دیگه!؟
_ سعادت استاد، سعادت
نیماخندید: گرفتم گرفتم نمیخای مثلا ب استادت پا بدی!
میخاسم چشاشو در بیارم این دیگ کیه!
نیما: شما احیانا نباید قبل از من کلاس باشید؟!
رفتم تو کلاس بعد کلی چرت گفتن بالاخره خسته نباشید گف...
اومدم بیرون که ماهورم تو حیاط بود نزدیکش ک رسیدم
+کجا؟
_سر کارم!
+ اونجا نمیری، من میگم کجا بری!
_ هیچکی شرایط ی دانشجوی ترم دو معماریو قبول نکردو نمیکنه!
+استاد لجبازی!اما کور خوندی ترانه ااصا واسه من کار میکنی!
_ شرکت!؟
+ نه، پیش من توخونه م!...
_ چی!؟
اومد نزدیک تر
+ همین ک شنیدی!
ناباورانه بهش زل زدم
_ تو...یعنی اخه ...توخیلی ک...
نذاشت حرفمو تموم کنم
+ خیلی فکرت خرابه ترانه!
زود شدم مث خودش
_ از تو به ارث بردم! منحرفم خودتی!
میخاسم بگم تو که خیلی لطف میکنی!
فقط من خدمتکار نیسم! تو فکرت خرابه
( اره جون عمه نداتشم ، الان فک میکردم بم پیشنهاد رابطه میده میخاسم بزنم تو دهنش!!)
+عجب! در ضمن منم خدمتکار نخواستم!
_ پس میخوای بشم پری مهربون شبا قصه بگم برات؟!
+ نخیررر باصدای تو خوابم نمیبره هیچ خوابمم میپره
_ خیلیم دلت بخاد، خیلیا تو کفِشَن!
+ارزونی همون خیلیا! من آشپزمیخام!
_ هان!؟؟
+به کسی که آشپزی میکنه میگن آشپز! درکش سخته؟!
_ زهرمار! میگم یعنی چی! چرامن!
+راستش ملیس بهم گف حالا از حق نگذریم دسپختتم بدک نیست!
_نوچ!
+یعنی چی!؟
_ تا نگی عالیه هیجا نمیام!
+شوخیت گرفته اره؟!
_ نه!
سکوت کرد منم داشتم رد میشدم
عصبی +کجا؟
_ سرکار عشقم
با حرص گف + هیچ گوری نمیری ترانه
_ ببخشید شما؟!
هیچی نگف منم چشمکی زدم و رفتم تو خیابون!
یکم نگذشته بود که صدای بوق ماشین شنیدم
بی توجه راهمو ادامه دادم کنارم زد رو ترمز و شیشه رو داد پایین
+ترانه ابرومو بردی سوار شو!
_نمیخام اون داداش تقلبیت پشت سرته با اون میرم مسیرش همون وره ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تنهایی #عاشقانه #خاص #خاصترین #تکست_ناب #تکست_خاص
۱۳.۴k
۰۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.