رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سپنتا
#پارت_۷۳
+ترانه اخرین باره میگم سوارشو، من منت نمیکشم
_فعلا که بدسوختی! داری منت میکشی محض اطلاع همه م دیدنت باماشین افتادی دنبال دختر مردم
ماهور پیاده شد و اومد این طرف در ماشینوباز کرد و بازومو گرف تقریبا پرتم کرد تو ماشین
نشست و درو کوبید
+فک کردی کی هستی هان؟! سه ساعته الافتم واسه من ادا میای؟؟ نه عزیز من اینارو من تاثیرنداره
_بدرررک اصلا قصد ندارم روت تاثیر بزارم اصا ادمش نیسی.
ساکت شد!! اره پسر اولشه به جاهای خوبشم میرسیم!
_ من بیکارنیسم یکم جلوتروایسا پیاده میشم
اونم نامردی نکرد چند متر جلوتر محکم زد رو ترمز کع نزدیک بود برم تو شیشه ماشین
پیاده شدم خواستم درو ببندم
+فق دو روز! همین فرصتو بت میدم!
بعد دو روز اگ بازم سرخود باشی کاری ندارم هر غلطی دلت میخاد بکن یه ذره م مهم نیست.
بعدشم خیلی سریع دور شد!
این دو روزاصا ماهور نگامم نمیکرد مث روزای اول! یکی دوبارم عمدی با نیما حرفیدم دیداما اصا به روی خودشم نیاورد! اصا من دیوونه شدم! فک کردم رو من حساس شده! ب چپشم نی یارو.
نفس عمیقی کشیدم و در اتاقو زدم
با صدای بفرمایید رفتم تو اتاق یکی از اساتیدم پیشش بود!
یکم که حرف زد بلند شد
_خسته نباشید
استاد:ممنون
ماهور مث روز اول سرش پایین بود
+خب!؟
_ خب ... چیزه !
+چیه ؟
_ قبولع!
+ خوبه ، درمورد هرچیزی باملیس حرف بزن! بقیه ش ب خودتون!!
بلندشد و رفت بیرون! این چرااینجوری شد! رفتم دنبالش
_ماهور!
+استاد! فامیلی مم که بلدی!
جلوش وایسادم که انقد تندتند نره!
_جناب مهندس سپهری!
+بله!
یه نگا ب دورو بر انداختم خلوت بود
سریع گونه شو بوسیدم!
_خیلی ممنون
بهت زده بهم نگا کرد که سریع محل حادثه رو ترک کردم!
خب این بوس چی بود!؟ اصا کی گف پسر مردمو ببوسی؟! فداسرم دوسش دارم تازه شم بی منظوربود بهم کمک کرد!
* * * *
ملیسا: خب همه چی اوکیه!
شبم بمون دیگه!
_ نه میرم خوابگاه بهتره
ملیس: هرجور راحتی! اخیش راحت شدما هم غذا اوکیه هم دلم نمیخاد بیرون کارکنی اونم اینجا!
_ کجابهتراز پیش تو
ملیس: منکه نه!کجا بهتراز محضر یار!
خندیدم.ملیس:پررو نشو یالابروناهار درس کن! پول مفت نداریم ک
_کثیف! تازه از دانشگاه اومدیما
ملیس:یالا! یکم از وسایلتم اینجا بزاردیگ تاشب اینجایی !
میخاس بره ک برگشت سمتم چشمکی زد:و فرصتی بسیارعالی برای دلبری!
کوله شودبرداشتم پرت کردم سمتش
ملیس: جدی میگم دیگه کلاپیششی دس بکار شو!
مانتومو با لباس راحتی عوض کردم یه تیشرت تنم بود باساپورت
باز این ملیس زل زده بود به من!
_چیه؟!
ملیس: جووون عجب چیزیه خدای من!
میخاسم یچی بگم بش
ملیس: اینو بجای ماهور میگم! در آینده.
یه کوسن از رومبل برداشتم و دویدم دنبالش انقد دویدیم که خسته شدم در باز شد و ملیس پشت ماهور قایم شد...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #خاصترین #خاص #تکست_خاص #تکست_ناب #عشق
+ترانه اخرین باره میگم سوارشو، من منت نمیکشم
_فعلا که بدسوختی! داری منت میکشی محض اطلاع همه م دیدنت باماشین افتادی دنبال دختر مردم
ماهور پیاده شد و اومد این طرف در ماشینوباز کرد و بازومو گرف تقریبا پرتم کرد تو ماشین
نشست و درو کوبید
+فک کردی کی هستی هان؟! سه ساعته الافتم واسه من ادا میای؟؟ نه عزیز من اینارو من تاثیرنداره
_بدرررک اصلا قصد ندارم روت تاثیر بزارم اصا ادمش نیسی.
ساکت شد!! اره پسر اولشه به جاهای خوبشم میرسیم!
_ من بیکارنیسم یکم جلوتروایسا پیاده میشم
اونم نامردی نکرد چند متر جلوتر محکم زد رو ترمز کع نزدیک بود برم تو شیشه ماشین
پیاده شدم خواستم درو ببندم
+فق دو روز! همین فرصتو بت میدم!
بعد دو روز اگ بازم سرخود باشی کاری ندارم هر غلطی دلت میخاد بکن یه ذره م مهم نیست.
بعدشم خیلی سریع دور شد!
این دو روزاصا ماهور نگامم نمیکرد مث روزای اول! یکی دوبارم عمدی با نیما حرفیدم دیداما اصا به روی خودشم نیاورد! اصا من دیوونه شدم! فک کردم رو من حساس شده! ب چپشم نی یارو.
نفس عمیقی کشیدم و در اتاقو زدم
با صدای بفرمایید رفتم تو اتاق یکی از اساتیدم پیشش بود!
یکم که حرف زد بلند شد
_خسته نباشید
استاد:ممنون
ماهور مث روز اول سرش پایین بود
+خب!؟
_ خب ... چیزه !
+چیه ؟
_ قبولع!
+ خوبه ، درمورد هرچیزی باملیس حرف بزن! بقیه ش ب خودتون!!
بلندشد و رفت بیرون! این چرااینجوری شد! رفتم دنبالش
_ماهور!
+استاد! فامیلی مم که بلدی!
جلوش وایسادم که انقد تندتند نره!
_جناب مهندس سپهری!
+بله!
یه نگا ب دورو بر انداختم خلوت بود
سریع گونه شو بوسیدم!
_خیلی ممنون
بهت زده بهم نگا کرد که سریع محل حادثه رو ترک کردم!
خب این بوس چی بود!؟ اصا کی گف پسر مردمو ببوسی؟! فداسرم دوسش دارم تازه شم بی منظوربود بهم کمک کرد!
* * * *
ملیسا: خب همه چی اوکیه!
شبم بمون دیگه!
_ نه میرم خوابگاه بهتره
ملیس: هرجور راحتی! اخیش راحت شدما هم غذا اوکیه هم دلم نمیخاد بیرون کارکنی اونم اینجا!
_ کجابهتراز پیش تو
ملیس: منکه نه!کجا بهتراز محضر یار!
خندیدم.ملیس:پررو نشو یالابروناهار درس کن! پول مفت نداریم ک
_کثیف! تازه از دانشگاه اومدیما
ملیس:یالا! یکم از وسایلتم اینجا بزاردیگ تاشب اینجایی !
میخاس بره ک برگشت سمتم چشمکی زد:و فرصتی بسیارعالی برای دلبری!
کوله شودبرداشتم پرت کردم سمتش
ملیس: جدی میگم دیگه کلاپیششی دس بکار شو!
مانتومو با لباس راحتی عوض کردم یه تیشرت تنم بود باساپورت
باز این ملیس زل زده بود به من!
_چیه؟!
ملیس: جووون عجب چیزیه خدای من!
میخاسم یچی بگم بش
ملیس: اینو بجای ماهور میگم! در آینده.
یه کوسن از رومبل برداشتم و دویدم دنبالش انقد دویدیم که خسته شدم در باز شد و ملیس پشت ماهور قایم شد...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #خاصترین #خاص #تکست_خاص #تکست_ناب #عشق
۱۰.۳k
۰۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.