رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_۷۴
_ماهوربروکناربایداینو بزنم!
ماهور بیتفاوت رفت کنار! ملیسم دویدتو اشپرخونه وا این چشه!؟ بجای ملیسا کوسن و پرت کردم محکم توصورت ماهور! بازم هیچی! یه نگاه سرتاپام کرد
و رفت اتاقش منم پررو دنبالش رفتم میخاس دروببنده که نذاشتم
+بله؟
_چته تو!
+هیچی، خسته م میخام استراحت کنم!
_من کاری کردم!؟
+چرا فک میکنی حال من بستگی به تو داره!!؟
بدجور زدتو پرم منم رد دادم رفتم نزدیکش سرمو بردم اروم خودمو می کشیدم کنار گردنش جوری که نفسام بخوره بش کنار گوششلب زدم
_ نمیتونی!!از این به بعد کاری میکنم که بستگی داشته باشه! بعدم یه بوسه روی گردنش که به وضوح حبس شدن نفسش و حس کردم!
بعدم تا دوسانتیه صورتش رفتم و اومدم عقب! رفتم سمت در...
_روزخوش!
ملیسا: تتر منو نزنیا!
_باشه گمشواینور سریع یچی ب خوردتون بدم برم کاردارم
ملیسا:چیکار؟!
_باید برم حرف بزنم واسه کلاسام یکم درهم شده همه چی! یه نظمی به زندگیم بدم!
ملیسا:اوووَ ینی ناهاربا عشقتورد میکنی!
_صد در صد!چشمکی بهش زدم که وبابهت همونجا گذاشتمش و رفتم یچی بپزم.
غذا اماده شد مانتوموپوشیدم ملیس جلو تی وی لم داده بود یه بوس براش فرستادم _ می بینمت! اودافظ.
ملیس متعجب بابای گف وبه تی وی خیره شد...
ماهور
بیخیال اومدم تو هال که دیدم ملی جلوتی وی لم داده
متوجه اومدنم شد!
ملی: بریم ناهار!
+ترانه کو!
ملی ابروهاشو داد بالا: چطور!؟
+همینجوری!
ملیس: چه جالب!
ترانه
همه چی خوب پیش میرفت و منم به قول ملیس یه(تغییر توپ) تغییر کوچیک تو تیپم دادم! این دو سه ماهه خوب بود امابجای اینکه ماهور یکم جذبم روز به روز بیشترازم فاصله میگرفت! نشونه ی خوبی بود! چون متوجه شدم کاملاعمدی داره ازم فرار میکنه و این یعنی پایان بازی نزدیکه!!
رها روزی که منو تواون خونه دید دیوونه شد نمیدونم جریان چیه ولی حس میکنم یه اتفاق بدی میوفته!
امشبم ملیس همه روواسه تولدش دعوت کرده خونه که اجبارا رهابا داداشش میاد!!
خب همه چی آماده س!
_ملیس
ملیس: جوونم؟ اگ تموم شد بیاحاضرشو!
_اره اومدم
رفتم تو اتاق ملیسو لباسمو که یه لباس دامنی کوتاه بود پوشیدم و کفش پاشنه دارمشکیمو برداشتمو یه ارایش تیره تکمیلش کرد!موهامم دم اسبی بستم.
ملیس:جیگررر ی بوس بده!
_ملی گاهی به دختربودنت شک میکنم!
ملیس: گمشو من خودم تو رابطه م!!
_چی؟ توگه میخوری! باکی هان؟!
ملیس پشت چشمی نازک کرد:بماند! بزودی میفهمی!
_دختره ی ...
ملیس: ترانه من تاموهامو درست کنم گوشیمومیاری!؟
_کجاست!؟
ملی: فک کنم اتاق ماهور! عصری که رفتم پیشش.
باشه ای گفدم واومدم بیرون کفشم که نپوشیدم افرین ترانه! اروم رفتم تواتاق ماهورم خونه نبود چراغو نزدموچراغ گوشیمو روشن کردم.
گوشیورو تخت دیدم خم شدم و برداشتم وخواستم برگردم که...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #تنهایی #دخترونه #عشق
_ماهوربروکناربایداینو بزنم!
ماهور بیتفاوت رفت کنار! ملیسم دویدتو اشپرخونه وا این چشه!؟ بجای ملیسا کوسن و پرت کردم محکم توصورت ماهور! بازم هیچی! یه نگاه سرتاپام کرد
و رفت اتاقش منم پررو دنبالش رفتم میخاس دروببنده که نذاشتم
+بله؟
_چته تو!
+هیچی، خسته م میخام استراحت کنم!
_من کاری کردم!؟
+چرا فک میکنی حال من بستگی به تو داره!!؟
بدجور زدتو پرم منم رد دادم رفتم نزدیکش سرمو بردم اروم خودمو می کشیدم کنار گردنش جوری که نفسام بخوره بش کنار گوششلب زدم
_ نمیتونی!!از این به بعد کاری میکنم که بستگی داشته باشه! بعدم یه بوسه روی گردنش که به وضوح حبس شدن نفسش و حس کردم!
بعدم تا دوسانتیه صورتش رفتم و اومدم عقب! رفتم سمت در...
_روزخوش!
ملیسا: تتر منو نزنیا!
_باشه گمشواینور سریع یچی ب خوردتون بدم برم کاردارم
ملیسا:چیکار؟!
_باید برم حرف بزنم واسه کلاسام یکم درهم شده همه چی! یه نظمی به زندگیم بدم!
ملیسا:اوووَ ینی ناهاربا عشقتورد میکنی!
_صد در صد!چشمکی بهش زدم که وبابهت همونجا گذاشتمش و رفتم یچی بپزم.
غذا اماده شد مانتوموپوشیدم ملیس جلو تی وی لم داده بود یه بوس براش فرستادم _ می بینمت! اودافظ.
ملیس متعجب بابای گف وبه تی وی خیره شد...
ماهور
بیخیال اومدم تو هال که دیدم ملی جلوتی وی لم داده
متوجه اومدنم شد!
ملی: بریم ناهار!
+ترانه کو!
ملی ابروهاشو داد بالا: چطور!؟
+همینجوری!
ملیس: چه جالب!
ترانه
همه چی خوب پیش میرفت و منم به قول ملیس یه(تغییر توپ) تغییر کوچیک تو تیپم دادم! این دو سه ماهه خوب بود امابجای اینکه ماهور یکم جذبم روز به روز بیشترازم فاصله میگرفت! نشونه ی خوبی بود! چون متوجه شدم کاملاعمدی داره ازم فرار میکنه و این یعنی پایان بازی نزدیکه!!
رها روزی که منو تواون خونه دید دیوونه شد نمیدونم جریان چیه ولی حس میکنم یه اتفاق بدی میوفته!
امشبم ملیس همه روواسه تولدش دعوت کرده خونه که اجبارا رهابا داداشش میاد!!
خب همه چی آماده س!
_ملیس
ملیس: جوونم؟ اگ تموم شد بیاحاضرشو!
_اره اومدم
رفتم تو اتاق ملیسو لباسمو که یه لباس دامنی کوتاه بود پوشیدم و کفش پاشنه دارمشکیمو برداشتمو یه ارایش تیره تکمیلش کرد!موهامم دم اسبی بستم.
ملیس:جیگررر ی بوس بده!
_ملی گاهی به دختربودنت شک میکنم!
ملیس: گمشو من خودم تو رابطه م!!
_چی؟ توگه میخوری! باکی هان؟!
ملیس پشت چشمی نازک کرد:بماند! بزودی میفهمی!
_دختره ی ...
ملیس: ترانه من تاموهامو درست کنم گوشیمومیاری!؟
_کجاست!؟
ملی: فک کنم اتاق ماهور! عصری که رفتم پیشش.
باشه ای گفدم واومدم بیرون کفشم که نپوشیدم افرین ترانه! اروم رفتم تواتاق ماهورم خونه نبود چراغو نزدموچراغ گوشیمو روشن کردم.
گوشیورو تخت دیدم خم شدم و برداشتم وخواستم برگردم که...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #تنهایی #دخترونه #عشق
۱۳.۰k
۰۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.