من برات مهم نیستم؟ )
من برات مهم نیستم؟ )
پارت 6
فیلیکس مثله همیشه با سرتکون دادن جوابشو داد رفتم سمته تخت و ات هم نزدیک بهش نشست شروع به دوختنه دکمیه لباس فیلیکس کرد
ات مشغول دوخته دکمه لباس فیلیکس بود فیلیکس فقد داشت به ات نگاه میکرد خودشم اینو متوجه شده بود که شوهرش نگاهش میکنه تو نگاهی کوتاهی به فیلیکس کرد وقتی چشم تو چشم شدن ات زود نگاهش رو ازش گرفت
ات : تموم شد
از رویه تخت بلند شد و پاشنیه کفشش گیر کرد به قالین و بازم مثله همیشه نزدیک بود که بیافتن زمین با دستایه فیلیکس دوره کمرش نگاهش اوفتاد سمته فیلیکس
فیلیکس : بازم که افتادی
ات : ببخشد معذرت میخوام
فیلیکس : چرا انقدر ازم معذرت خواهی میکنی
ات خنده ای کرد و گفت
ات : چیزی نیست
ازش فاصله گرفت و صاف وایستاد گفت
ات : صبحونه امادست
فیلیکس : نه میرم دیرم شده
ات : باشه
با اون قدم های دخترونش قدم برداشت و رفت سمته سالون بدونه حرفی کناره فینیکس نشست سکوت تو سالون پیچیده بود فیلکیس رفته بود سره کار پدرش هم بعد از خوردنه صبحونه رفت سمته اوتاقش ات از سر میز بلند شد و مشغوله جمع کردنه میز شد
م/ف : چرا امروز صبحونه رو آماده نکردی
با همون لحنه مهربون و آروم گفت
ات : مادر خواب موندم
مادرش با لحنه خیلی بلند گفت
م/ف : خفشو تو با خودت چی فکردی که شاید امروز مادر شوهرم صبحونه درست کنه اما کور خوندی دختریه
عروسش وسطه حرفش پرید
ات : مادر چی دارین می گین من همچین ادمی نیستم
م/ف : واقعا که فیلیکس عجب همسری داره با مادر شوهرش چجوری حرف میزنه خودش که هیچی نیست احمق مصله خانوادش
دختره با این حرفه مادر شوهرش گریش گرفت و با صدایه بغض بلند گفت
ات : هر چی میخواهی میتونی به من بگی نمی تونی راجبه خانوادم اینجوری حرف بزنی
م/ف : دختریه ه*رزه صداتو واسیه من نبر بالا
سمته عروسش بلند شد وجلوش وایستاد
ات : من ه*رزه نیستم هیچ کس نمیتونه با من اینجوری حرف بزنه حتی تو
این بار مادر فیلیکس عصبانیتر شد و دستشو بالا برد با سیلی محکمی که به ات زد صورتش به طرفه دیگه ای چرخید دختره بفضش گرفت و دستشو گذاشت رویه جایه سیلی همون دقیقه فینیکس کوچولو جلویه مادرش وایستاد و چشماش پر از اشکاش شدن به مادر بزرگش با گریه گفت
فینیکس : مادرمو نزن
ات زود سالون رو ترک کرد رفت سمته اوتاقش وارده اوتاق شد در محکم زد رویه تخت نشست انقدر گریه میکرد که نمیتونست خودشو آروم کنه در خیلی آروم باز شد فینیکس واده اوتاق شد
ادامه دارد
پارت 6
فیلیکس مثله همیشه با سرتکون دادن جوابشو داد رفتم سمته تخت و ات هم نزدیک بهش نشست شروع به دوختنه دکمیه لباس فیلیکس کرد
ات مشغول دوخته دکمه لباس فیلیکس بود فیلیکس فقد داشت به ات نگاه میکرد خودشم اینو متوجه شده بود که شوهرش نگاهش میکنه تو نگاهی کوتاهی به فیلیکس کرد وقتی چشم تو چشم شدن ات زود نگاهش رو ازش گرفت
ات : تموم شد
از رویه تخت بلند شد و پاشنیه کفشش گیر کرد به قالین و بازم مثله همیشه نزدیک بود که بیافتن زمین با دستایه فیلیکس دوره کمرش نگاهش اوفتاد سمته فیلیکس
فیلیکس : بازم که افتادی
ات : ببخشد معذرت میخوام
فیلیکس : چرا انقدر ازم معذرت خواهی میکنی
ات خنده ای کرد و گفت
ات : چیزی نیست
ازش فاصله گرفت و صاف وایستاد گفت
ات : صبحونه امادست
فیلیکس : نه میرم دیرم شده
ات : باشه
با اون قدم های دخترونش قدم برداشت و رفت سمته سالون بدونه حرفی کناره فینیکس نشست سکوت تو سالون پیچیده بود فیلکیس رفته بود سره کار پدرش هم بعد از خوردنه صبحونه رفت سمته اوتاقش ات از سر میز بلند شد و مشغوله جمع کردنه میز شد
م/ف : چرا امروز صبحونه رو آماده نکردی
با همون لحنه مهربون و آروم گفت
ات : مادر خواب موندم
مادرش با لحنه خیلی بلند گفت
م/ف : خفشو تو با خودت چی فکردی که شاید امروز مادر شوهرم صبحونه درست کنه اما کور خوندی دختریه
عروسش وسطه حرفش پرید
ات : مادر چی دارین می گین من همچین ادمی نیستم
م/ف : واقعا که فیلیکس عجب همسری داره با مادر شوهرش چجوری حرف میزنه خودش که هیچی نیست احمق مصله خانوادش
دختره با این حرفه مادر شوهرش گریش گرفت و با صدایه بغض بلند گفت
ات : هر چی میخواهی میتونی به من بگی نمی تونی راجبه خانوادم اینجوری حرف بزنی
م/ف : دختریه ه*رزه صداتو واسیه من نبر بالا
سمته عروسش بلند شد وجلوش وایستاد
ات : من ه*رزه نیستم هیچ کس نمیتونه با من اینجوری حرف بزنه حتی تو
این بار مادر فیلیکس عصبانیتر شد و دستشو بالا برد با سیلی محکمی که به ات زد صورتش به طرفه دیگه ای چرخید دختره بفضش گرفت و دستشو گذاشت رویه جایه سیلی همون دقیقه فینیکس کوچولو جلویه مادرش وایستاد و چشماش پر از اشکاش شدن به مادر بزرگش با گریه گفت
فینیکس : مادرمو نزن
ات زود سالون رو ترک کرد رفت سمته اوتاقش وارده اوتاق شد در محکم زد رویه تخت نشست انقدر گریه میکرد که نمیتونست خودشو آروم کنه در خیلی آروم باز شد فینیکس واده اوتاق شد
ادامه دارد
۳.۲k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.