Since when did love lead to murder?
Since when did love lead to murder?
از کی تا حالا عشق به قتل راه پیدا کرده¿
━━━ • ✙ • ━━━
part:⁹
ا/ت از اینکه بقیه دخترا انقدر خوش میگذرونن و قرار میزارن با حمایت خانواده، میرن سفر فلان و فلان ولی مامان خودش سر همچین موضوعی انقدر گیر میده و فکر میکنه که کاردی کرده در حالی که چیزی نشده، حرصی شده بود فکر میکرد مامانش داره اونو قرنطینه میکنه و میخواد تا آخر عمرش همینجوری باقی بمونه
_نمیگم! اصلا میدونی همین الان میرم بهش میگم باهام قرار بزاره
م. ا/ت: بچه بازی در نیار
_خیلی ام جدی ام
سمت در رفت کفشش رو پوشید و رو به مامانش وایساد
_شبم خونه نمیام
و از در خارج شد
م. ا/ت: به بابات زنگ میزنم تکلیفتو روشن کنه دختره ی ....بییب
م. ا/ت: آخه چرا لج میکنه
فاصله ی بین خونه و کافه فاصله ی چندان زیادی نبود پس تصمیم گرفت بدوه. هر چند دقیقه یکبار پشت سرش رو نگاه میکرد تا مطمئن بشه مامانش دنبالش نیومده باشه. بلاخره رسید دوباره سرشو برگردوند تا نگاه نکنه همینجوری وارد کافه شد و پشت سرش رو نمیدید وقتی مطمئن شد کسی نیست بدون اینکه پشتش رو نگاه کنه روی صندلی نشست.
_آخيش چقدر گرم و نرمه
_باید از این مدل صندلی بگیرم خستگی آدمو در میکنه
تهیونگ شدید تو فکر رفته بود که چطور ا/ت نفهمیده.
برای اینکه ا/ت متوجه بشه گلوش رو صاف کرد تا صدایی از خودش درآورده باشه.
ا/ت صدا رو بیخ گوشش احساس کرد، برا همین سرش رو برگردوند.
الان دیگه فاصله ی چندانی با صورت تهیونگ نداشت
تهیونگ هیچوقت از زل زدن و تماس چشمی با بقیه فرار نمیکرد، بلکه براش جالب بود. هر وقت بقیه بهش زل میزدند اونم تا آخرین لحظه و حد ممکن و به شیوه ی ترسناکی به فرد مقابل زل میزد، تا اینکه طرف میترسید و به زل زدن پایان میداد.
ولی ایندفعه مثل همیشه نبود. تماس چشمی از سر نفرت، خشم یا تمسخر نبود.
چشمای بزرگ رو به روش وقتی اونو دید تنگ نشد و نگاهش تغییر نکرد بلکه بزرگتر شد.
برای اولین بار نتونست بیشتر از چند لحظه به چشمای یه نفر زل بزنه، تماس چشمی رو قطع کرد و به لباش زل زد، اینجا هم که بدتر شد یاد بوسه ش افتاد. اگه یکم دیگه ادامه داشت وضعیت خراب میشد.
مثل اینکه این چند ثانیه واسش خیلی زیاد گذشته بود.
ا/ت وقتی سرش رو برگردوند و متوجه تهیونگ شد فقط چند لحظه باهاش چشم تو چشم شد، شوکه شده بود سریع پاشد ولی متاسفانه پاش گیر کرد و با ک*ون زمین خورد
_آاخخ...ببخشید واقعا ندیدمت
+.......
_هنوزم تو شوکه که چقدر خنگم خاک تو سرم(آروم)
+خوبی؟
_آره
با کمک تهیونگ پاشد
_فکر کنم امروز بیاد
+ها
_شاید سکته کرد با دیدن اینجا
#BTS #BTS_ARMY #Teahyung #Jimin #Namjoon #Seokjin #yoongi #Heosok #Jungkook #K_pop #Bangtan #ARMY
#بی_تی_اس #کیپاپ #فیک #تهیونگ #جیمین #سوکجین #یونگی #جیهوپ #نامجون #جونگکوک #آرمی #بنگتن #کیپاپر #کیدراما
از کی تا حالا عشق به قتل راه پیدا کرده¿
━━━ • ✙ • ━━━
part:⁹
ا/ت از اینکه بقیه دخترا انقدر خوش میگذرونن و قرار میزارن با حمایت خانواده، میرن سفر فلان و فلان ولی مامان خودش سر همچین موضوعی انقدر گیر میده و فکر میکنه که کاردی کرده در حالی که چیزی نشده، حرصی شده بود فکر میکرد مامانش داره اونو قرنطینه میکنه و میخواد تا آخر عمرش همینجوری باقی بمونه
_نمیگم! اصلا میدونی همین الان میرم بهش میگم باهام قرار بزاره
م. ا/ت: بچه بازی در نیار
_خیلی ام جدی ام
سمت در رفت کفشش رو پوشید و رو به مامانش وایساد
_شبم خونه نمیام
و از در خارج شد
م. ا/ت: به بابات زنگ میزنم تکلیفتو روشن کنه دختره ی ....بییب
م. ا/ت: آخه چرا لج میکنه
فاصله ی بین خونه و کافه فاصله ی چندان زیادی نبود پس تصمیم گرفت بدوه. هر چند دقیقه یکبار پشت سرش رو نگاه میکرد تا مطمئن بشه مامانش دنبالش نیومده باشه. بلاخره رسید دوباره سرشو برگردوند تا نگاه نکنه همینجوری وارد کافه شد و پشت سرش رو نمیدید وقتی مطمئن شد کسی نیست بدون اینکه پشتش رو نگاه کنه روی صندلی نشست.
_آخيش چقدر گرم و نرمه
_باید از این مدل صندلی بگیرم خستگی آدمو در میکنه
تهیونگ شدید تو فکر رفته بود که چطور ا/ت نفهمیده.
برای اینکه ا/ت متوجه بشه گلوش رو صاف کرد تا صدایی از خودش درآورده باشه.
ا/ت صدا رو بیخ گوشش احساس کرد، برا همین سرش رو برگردوند.
الان دیگه فاصله ی چندانی با صورت تهیونگ نداشت
تهیونگ هیچوقت از زل زدن و تماس چشمی با بقیه فرار نمیکرد، بلکه براش جالب بود. هر وقت بقیه بهش زل میزدند اونم تا آخرین لحظه و حد ممکن و به شیوه ی ترسناکی به فرد مقابل زل میزد، تا اینکه طرف میترسید و به زل زدن پایان میداد.
ولی ایندفعه مثل همیشه نبود. تماس چشمی از سر نفرت، خشم یا تمسخر نبود.
چشمای بزرگ رو به روش وقتی اونو دید تنگ نشد و نگاهش تغییر نکرد بلکه بزرگتر شد.
برای اولین بار نتونست بیشتر از چند لحظه به چشمای یه نفر زل بزنه، تماس چشمی رو قطع کرد و به لباش زل زد، اینجا هم که بدتر شد یاد بوسه ش افتاد. اگه یکم دیگه ادامه داشت وضعیت خراب میشد.
مثل اینکه این چند ثانیه واسش خیلی زیاد گذشته بود.
ا/ت وقتی سرش رو برگردوند و متوجه تهیونگ شد فقط چند لحظه باهاش چشم تو چشم شد، شوکه شده بود سریع پاشد ولی متاسفانه پاش گیر کرد و با ک*ون زمین خورد
_آاخخ...ببخشید واقعا ندیدمت
+.......
_هنوزم تو شوکه که چقدر خنگم خاک تو سرم(آروم)
+خوبی؟
_آره
با کمک تهیونگ پاشد
_فکر کنم امروز بیاد
+ها
_شاید سکته کرد با دیدن اینجا
#BTS #BTS_ARMY #Teahyung #Jimin #Namjoon #Seokjin #yoongi #Heosok #Jungkook #K_pop #Bangtan #ARMY
#بی_تی_اس #کیپاپ #فیک #تهیونگ #جیمین #سوکجین #یونگی #جیهوپ #نامجون #جونگکوک #آرمی #بنگتن #کیپاپر #کیدراما
۱۲.۷k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.