Since when did love lead to murder?
Since when did love lead to murder?
از کی تا حالا عشق به قتل راه پیدا کرده¿
━━━ • ✙ • ━━━
_شاید سکته کرد با دیدن اینجا
+آها خانم هان
ا/ت به پشت سر تهیونگ اشاره کرد
_چقدر حلال زاده س
_سلام صبح بخیر
ص: درست اومدم.. شماها همونین ولی اینجا همون نیست
ا/ت دستشو رو شونه تهیونگ گذاشت و با افتخار گفت
_بعله کار ماست
تهیونگ با دیدن قیافه باحال ا/ت لبخند ریزی زد
ص: باورم نمیشه الان واقعا معنی کلمه باورم نمیشه رو درک میکنم ......واو اینجا کافه خودمونه؟
ا/ت دوباره سرشو تکون داد و افتخار کرد
ص: کاش زودتر میومدی اینجا
+ها
ص: باید حقوقت رو دوبرابر کنم؟
+فقط من...
ص: واقعا خیلی استعداد داری
_من چی(آروم)
+فقط من نبودم ا/ت هم بود بیشتر کاراشو ا/ت انجام داد
ص: عه
مشکلی نیست امروز همه دارن عصابمو بهم میریزن
ا/ت بدون توجه رفت سر کارش
ص: امروز میتونین برین فردا و پس فردا هم آخر هفته س لازم نیست بیاین خودم هستم و اینکه حقوقتون بیشتر میشه
+خیلی ممنون
از کافه بیرون اومدن ا/ت میخواست بره خونه یادش اومد به مامانش گفته امشب خونه نمیاد دور و بر رو نگاه کرد و فکر میکرد کجا بره
+نمیری؟
_ عام خب میخوام یکم بیرون بمونم
+پس بریم نودل بخوریم؟
_آره
وقتی نودل هاشون آماده شد ا/ت با چشمای بزرگ نگاشون میکرد
+پس به غذا هم اینجوری نگاه میکنه
تهیونگ فکرای عجیبی میکرد
ا/ت نودل رو هورت میکشید و ازش لذت میبرد
_بخور دیگه
+راست گفتی
_چیو؟
+اینکه در عین حال میتونی کیوت باشی
ا/ت کمی خجالت بکش
+میخوای بریم خونه ی من؟
_ها(غذا میپره تو گلوش)
+نه نه از اون لحاظ نمیگم یعنی میخوای یکم باهم وقت بگذرونم منظورم اینه سرگرم شیم
_خونه ی تو؟ یعنی تنها زندگی میکنی؟
+آره
_بدم نمیاد ببینم
+خوبه
بعد از غذا سوار اتوبوس شدن و رسیدن خونه ی ته
+خب بفرمایین
_واقعا خونت اینجاست
+آره چطور
_واااو اینجا تنها زندگی میکنی حس نمیکنی یکم واست بزرگه؟
+خب چی بگم
_راستش یه سوالی ذهنمو درگیر کرده نمیخوام فضولی کنما...
+بپرس
_خونه به ای بزرگی و عظمت اونوقت تو کافه کار میکنی و با اتوبوس رفت و آمد میکنی؟
+خب چیکار کنم خونه که پول نمیشه
_پس...
+این خونه از مادرم بهم رسیده
ته خودشو مشغول کرد و بحث رو عوض کرد تا ا/ت دیگه نتونه سوالی بپرسه
_ببخشید ناراحتت کردم نمیدونستم مامانت فوت کرده
+مشکلی نیست اتفاقیه که افتاده
+خب چیکار کنیم؟
ته یه نگاه براندازی به ا/ت انداخت و لبخند ریزی زد
+با شنا اوکیی؟
_شنا نه نه من لباس نیاوردم بعدم نمیشه اصلا
+اهل رقابتی؟
_آره
+امکان نداره با شما دخترا اصلا نمیشه رقابت کرد بی جنبه این
_داری منو به رقابت دعوت میکنی؟ خودت میدونی تا تهش میرم
+اگه شهامتش رو داشته باشی
#BTS #BTS_ARMY #Teahyung #Jimin #Namjoon #Seokjin #yoongi #Heosok #Jungkook #K_pop #Bangtan #ARMY
#بی_تی_اس #کیپاپ #فیک #آرمی
از کی تا حالا عشق به قتل راه پیدا کرده¿
━━━ • ✙ • ━━━
_شاید سکته کرد با دیدن اینجا
+آها خانم هان
ا/ت به پشت سر تهیونگ اشاره کرد
_چقدر حلال زاده س
_سلام صبح بخیر
ص: درست اومدم.. شماها همونین ولی اینجا همون نیست
ا/ت دستشو رو شونه تهیونگ گذاشت و با افتخار گفت
_بعله کار ماست
تهیونگ با دیدن قیافه باحال ا/ت لبخند ریزی زد
ص: باورم نمیشه الان واقعا معنی کلمه باورم نمیشه رو درک میکنم ......واو اینجا کافه خودمونه؟
ا/ت دوباره سرشو تکون داد و افتخار کرد
ص: کاش زودتر میومدی اینجا
+ها
ص: باید حقوقت رو دوبرابر کنم؟
+فقط من...
ص: واقعا خیلی استعداد داری
_من چی(آروم)
+فقط من نبودم ا/ت هم بود بیشتر کاراشو ا/ت انجام داد
ص: عه
مشکلی نیست امروز همه دارن عصابمو بهم میریزن
ا/ت بدون توجه رفت سر کارش
ص: امروز میتونین برین فردا و پس فردا هم آخر هفته س لازم نیست بیاین خودم هستم و اینکه حقوقتون بیشتر میشه
+خیلی ممنون
از کافه بیرون اومدن ا/ت میخواست بره خونه یادش اومد به مامانش گفته امشب خونه نمیاد دور و بر رو نگاه کرد و فکر میکرد کجا بره
+نمیری؟
_ عام خب میخوام یکم بیرون بمونم
+پس بریم نودل بخوریم؟
_آره
وقتی نودل هاشون آماده شد ا/ت با چشمای بزرگ نگاشون میکرد
+پس به غذا هم اینجوری نگاه میکنه
تهیونگ فکرای عجیبی میکرد
ا/ت نودل رو هورت میکشید و ازش لذت میبرد
_بخور دیگه
+راست گفتی
_چیو؟
+اینکه در عین حال میتونی کیوت باشی
ا/ت کمی خجالت بکش
+میخوای بریم خونه ی من؟
_ها(غذا میپره تو گلوش)
+نه نه از اون لحاظ نمیگم یعنی میخوای یکم باهم وقت بگذرونم منظورم اینه سرگرم شیم
_خونه ی تو؟ یعنی تنها زندگی میکنی؟
+آره
_بدم نمیاد ببینم
+خوبه
بعد از غذا سوار اتوبوس شدن و رسیدن خونه ی ته
+خب بفرمایین
_واقعا خونت اینجاست
+آره چطور
_واااو اینجا تنها زندگی میکنی حس نمیکنی یکم واست بزرگه؟
+خب چی بگم
_راستش یه سوالی ذهنمو درگیر کرده نمیخوام فضولی کنما...
+بپرس
_خونه به ای بزرگی و عظمت اونوقت تو کافه کار میکنی و با اتوبوس رفت و آمد میکنی؟
+خب چیکار کنم خونه که پول نمیشه
_پس...
+این خونه از مادرم بهم رسیده
ته خودشو مشغول کرد و بحث رو عوض کرد تا ا/ت دیگه نتونه سوالی بپرسه
_ببخشید ناراحتت کردم نمیدونستم مامانت فوت کرده
+مشکلی نیست اتفاقیه که افتاده
+خب چیکار کنیم؟
ته یه نگاه براندازی به ا/ت انداخت و لبخند ریزی زد
+با شنا اوکیی؟
_شنا نه نه من لباس نیاوردم بعدم نمیشه اصلا
+اهل رقابتی؟
_آره
+امکان نداره با شما دخترا اصلا نمیشه رقابت کرد بی جنبه این
_داری منو به رقابت دعوت میکنی؟ خودت میدونی تا تهش میرم
+اگه شهامتش رو داشته باشی
#BTS #BTS_ARMY #Teahyung #Jimin #Namjoon #Seokjin #yoongi #Heosok #Jungkook #K_pop #Bangtan #ARMY
#بی_تی_اس #کیپاپ #فیک #آرمی
۱۳.۵k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.