فنجون قهوه رو گذاشتم رو م ی ز جلومو گفت
فنجون قهوه رو گذاشتم رو م ی ز جلومو گفت
- بابا ، اینکاری و که میگی وبسپرش به من ، من انجامش میدم
قطره قطره تا دلدادگ ی
5
بابا - ساحل با ی د فکر کنم!
- بابا ا ی ن حرفت ی عن ی چ ی ؟ا ی ن ی عن ی بهم اعتماد ندار ی ؟
بابا - بحث اعتماد ن ی ست
- پس چ ی ه؟
مغرور رو تخت سلطنتش نشسته بود که ی ه پاشو انداخت رو پا ی د ی گش و گفت - نگران ا ی نم که ممکنه نتون ی انجامش بد ی !
چشمامو با حرص محکم رو هم فشار دادم - چرا؟چرا نتونم؟ چ ی باعث شده که ا ی نطور فکر کن ی بابا ؟خودت دار ی م ی گ ی ممکنه !
بابا ن ی م نگاه ی به اون که کنارش نشسته بود انداخت و انداخت و بعد منو نگاه کرد و گفت - یعنی می تونی ؟ !
کم کم لبخند معروفم اومد رولبم - م ی گم اعتمادت بهم کم شده م ی گ ی بحث اعتماد ن ی ست . منو نم ی شناس ی تو ؟ خودت م ی دون ی
که م ی تونم !
مغرور نگاهم کرد و لباش داشت به ی ه لبخند ش ی طان ی کش م ی ومد که صدا ی مزخرفش و شن ی دم - ا ی ن مامور ی ت و بسپر ی نش به من
مطمئنا از انتخاب کردن من پش ی مون نم ی ش ی ن !
- بابا ، اینکاری و که میگی وبسپرش به من ، من انجامش میدم
قطره قطره تا دلدادگ ی
5
بابا - ساحل با ی د فکر کنم!
- بابا ا ی ن حرفت ی عن ی چ ی ؟ا ی ن ی عن ی بهم اعتماد ندار ی ؟
بابا - بحث اعتماد ن ی ست
- پس چ ی ه؟
مغرور رو تخت سلطنتش نشسته بود که ی ه پاشو انداخت رو پا ی د ی گش و گفت - نگران ا ی نم که ممکنه نتون ی انجامش بد ی !
چشمامو با حرص محکم رو هم فشار دادم - چرا؟چرا نتونم؟ چ ی باعث شده که ا ی نطور فکر کن ی بابا ؟خودت دار ی م ی گ ی ممکنه !
بابا ن ی م نگاه ی به اون که کنارش نشسته بود انداخت و انداخت و بعد منو نگاه کرد و گفت - یعنی می تونی ؟ !
کم کم لبخند معروفم اومد رولبم - م ی گم اعتمادت بهم کم شده م ی گ ی بحث اعتماد ن ی ست . منو نم ی شناس ی تو ؟ خودت م ی دون ی
که م ی تونم !
مغرور نگاهم کرد و لباش داشت به ی ه لبخند ش ی طان ی کش م ی ومد که صدا ی مزخرفش و شن ی دم - ا ی ن مامور ی ت و بسپر ی نش به من
مطمئنا از انتخاب کردن من پش ی مون نم ی ش ی ن !
۳۲.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.