رمان

#مقدمه
منم دخترم .منم شاد ی و خنده رو دوس دارم .
منم دن ی ا ی دخترونه رو دوست دارم .اما ......ا ی ن وسط ی ه مشکل ی هست .
ا ی نکه از همه ا ی نا محرومم ...
من محکوم شدم به تار ی ک ی ....
به سرد ی ....به نفرت ....به انتقام گرفتن ....اما ...شا ی د ی ه روز ی خالص شم از ا ی ن تار ی ک ی ...
شا ی د تو بتون ی نجاتم بد ی شا ی د .........!
دیدگاه ها (۰)

فنجون قهوه رو گذاشتم رو م ی ز جلومو گفت- بابا ، اینکاری و که...

اخمام تو هم رفتو ز ی ر لب گفتم - لعنت ی ا ی نبار مستق ی م...

من هیچ وقت در کیفهای دیگران شریک نبوده‌ام، همیشه یه احساس سخ...

ما همه‌مان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندا...

(ویو فردا صبح)(ویو کوک)ساعت شش صبح بود بلند شدم دیدم ته جفتم...

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

نام فیک: عشق مخفیPart: 45فلش بک به دوماه بعد*ویو ات*امروز قر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط